- ما تاکنون میپنداشتهایم که مذهب همواره در مقابل کفر بوده است و در طول تاریخ، جنگ میان مذهب و بیمذهبی بوده و از این جهت تعبیر «مذهب علیه مذهب» یک تعبیر غریب، مبهم و شگفتآور و غیرقابل قبول بوده است؛ در حالی که من اخیراً متوجه شدهام و شاید از دیرباز متوجه بودم، ولی نه به این روشنی و دقتی که الان احساس میکنم، که برخلاف این تصور در طول تاریخ، همیشه مذهب با مذهب میجنگیده و نه هیچگاه به معنایی که امروز میفهمیم مذهب با بیمذهبی.
- تاریخ، جامعه یا دوره خالی از مذهب نمیشناسد؛ یعنی جامعه بیمذهب در تاریخ سابقه ندارد، انسان بیمذهب در هیچ نژاد و در هیچ دوره و در هیچ مرحله از تحول اجتماعی و در هیچ نقطهای از زمین، وجود نداشته است.
- اصولاً همه جامعههای قدیم، چه بهشکل طبقاتی، چه غیرطبقاتی، چه قبیلهای، چه غیرقبیلهای، چه بهصورت امپراتوری بزرگ مثل روم، چه بهصورت مدینههای مستقلی مثل یونان، چه بهصورت قبایلی مثل عرب، چه متمدن و پیشرفته، چه عقبمانده و منحط، در همه نژادها تجمع انسانی دارای یک روح واحدی است به نام «روح مذهبی»؛ و انسان قدیم در هر دوره و هر فکری، انسان مذهبی است. بنابراین مسئله بیمذهبی چنانچه امروز از این کلمه، «کفر» را میفهمیم، به معنای عدم اعتقاد به ماوراءالطبیعه و معاد، غیب، خدا و تقدس و وجود یک یا چند اله در عالم نبوده است؛ برای اینکه همه انسانها در این اصول مشترک بودهاند.
- قضاوت امروز روشنفکران نسبت به مذهب - که مذهب با تمدن، با پیشرفت و با مردم و با آزادی مخالف، یا بیاعتنا است، قضاوتی است که بر اساس واقعیتهای عینی دقیق علمی و تجربیات مکرر تاریخی بهوجود آمده است. این یک دشنام نیست، یک حرف موهوم نیست، که از روی کینه و عداوت و سوءظن و غرض باشد، بلکه یک آزمایش و یک برداشت دقیق علمی مبتنی بر واقعیتهای موجود در تاریخ و جامعه بشری و زندگی انسان است.
- کفر به معنای پوشیدن حقیقت دین بهوسیله عدم دین نیست، بلکه بهمعنای پوشیدن یا پوشانیدن حقیقت دین بهوسیله یک دین دیگر است.
«شرک» بهمعنای بیخدایی نیست - که آنها (مشرکین) بیشتر از ما خدا دارند! مشرک کسی نیست که به خدا معتقد نیست، کسی نیست که خداپرست نیست.
- طرف مقابل عیسی، موسی و ابراهیم، مشرکین هستند نه بیخدایان؛ مشرکین چه کسانی هستند؟ آنها بیاعتقاد به خدا نیستند؛ کسانی هستند که بیشتر از آنچه هست به خدا معتقدند، یعنی خدای اضافی دارند، زیادی خداپرستاند؛ بنابراین مشرک را از نظر علمی به کسی که اعتقاد دینی و احساس دینی ندارد، نمیتوان گفت. برای اینکه «مشرک» معبود دارد، معبودهای مختلف دارد، و به عبودیت خودش نسبت به این معبودها، به تأثیرشان در سرنوشت جهان و سرنوشت خودش اعتقاد دارد. بنابراین همانگونه که ما به خدا مینگریم، مشرک به خدایان خودش مینگرد.
- از نظر احساس «مشرک» مذهبی است، یک فرد دینی است اما از نظر مصداق و از نظر واقعیتهای دینی راه غلط رفته است. مذهب غلط غیر از بیمذهبی است. بنابراین شرک یک دین است و قدیمیترین شکل دینی در جامعههای بشری شناخته شده است.
-
بتپرستی شکل خاصی از مذهب شرک است نه مترادف با شرک؛ شرک دین عمومی مردم در طول تاریخ شناخته شده بود که در مرحلهای یکی از اشکالش بت پرستی بوده است. بنابراین بتپرستی بهمعنای ساختن مجسمهها یا اشیای متبرکی است که از نظر پیروانش - یعنی پیروان مذهب شرک - این اشیاء تقدس یا تعلق دارد، یعنی یا شبیه به خدا هستند یا اینکه معتقدند که این اصلاً خداست یا معتقدند که این واسطه یا نماینده خداست و به هر حال یا معتقدند که یکی از این خدایان در جزئی از کار زندگی یا کار جهان مؤثر است. به هر حال بتپرستی بهمعنای یکی از فرقههای دین شرک است.
- حمله اسلام به دنبال نهضتهای توحیدی گذشته، حمله به ریشه مذهب شرک بهطور عام و در هر شکلش - من جمله شکل مجسمهپرستی - بوده است؛ و ما خیال میکنیم که طرف مقابل (یعنی مذهب شرک) فقط در شکل بتپرستیاش هست - که ما میشناسیم - در صورتی که اَتَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ: آیا چیزهایی که خود میتراشید، میپرستید؟ مگر ما، در طول تاریخ یا در عرض جغرافیا، فقط مجسمه از چوب و سنگ بوده که به دست خودمان میساختیم و بعد میپرستیدیم؟ نه؛ به صدها شکل مادی و غیرمادی شرک بهعنوان یک دین عمومی در تاریخ بشر تجلی داشته و دارد؛ و تاکنون در سراسر جامعههای بشری یکی از اشکالش بتپرستی در شکل جاهلیت افریقاییاش یا عربیاش بوده است. این اَتَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ یک اصل کلی است؛ تعریفی است برای کیفیت پرستش مذهبی در دین شرک. این دین شرک درست در طول تاریخ، شانهبهشانه و قدمبهقدم با دین توحید پیش میآمده و پیش میآید و هرگز با داستان ابراهیم و یا با ظهور اسلام پایان نیافته، بلکه همچنان ادامه دارد.
- سامرى: موسی پس از سالها رنج و مبارزه و حتی بعد از موفقیت که قوم خودش را به خدای یگانه آشنا میکند و موهومپرستی و گوسالهپرستی و بتپرستی را که یکی از اشکال مذهب شرک در آن دوره بود، در جامعهاش نابود میکند، در این موقع سامری دو مرتبه گوساله میسازد و از کوچکترین فرصت - که غیبت موسی باشد - استفاده میکند، تا مردم را دیگر بار به گوسالهپرستی وادارد.
این کسی که گوساله میسازد تا مردم آن را به جای یهوه، خدا و الله بپرستند، آدمی بیخدا و بیاعتقاد به دین نیست، که معتقد به دین و بلکه مبلغ و متولی دین است.
-
بلعم باعور: یک فیلسوف مادی است؟ یک دهری است؟ مترلینگ و شوپنهاور است؟ نه؛ بلعم باعور بزرگترین روحانی این دوره است که مذهب مردم، روی کاکلش میچرخیده است؛ و اوست که علیرغم موسی و در برابر نهضت موسی قد علم میکند و چون نیروی مذهب و احساس و ایمان مردم در دستش بوده، میتوانسته است که در برابر حق و در برابر آن دیگر - دین توحید در طول تاریخ - بزرگترین مقاومتها را بکند و مؤثرترین ضربهها را بزند.
-
فریسیان: عیسی را نگاه کنید، با رنجهایش و ضربههایی که تا آخر - تا لحظه مرگش - میخورد و بر داری که میرود - بهقول آنها - و شکست و نابودیای که نصیبش میشود و خیانتهایی که تحمل میکند، و همه فشارها، تهمتها و بدگوییها و زشتترین و کثیفترین اتهاماتی که به خود و مادرش نسبت داده میشود، همه به دست فریسیان است؛ و فریسیان مدافعان و متولیان دین زماناند. اینها مادی نبودند، زنادقه نبودند، دهری نبودند - آن موقع مادی نبوده است - اینها معتقدان و ادامه دهندگان و متولیان دین شرک در برابر عیسی و پیروانش بودهاند.
-
قریش: پیغمبر اسلام را نگاه کنید: چند تن از کسانی که در مقابل پیغمبر اسلام در احد، در طائف، در بدر، در هوازن، در مکه، شمشیر کشیدند و آزارش کردند، بیخدا بودند و اصولاً معتقد به احساس مذهبی نبودند؟ یک نفر را نمیشود پیدا کرد، یک نفر! همه، کسانی بودند که به دروغ یا به راست معتقد بودند. بهانه این بود، شعار این بود که پیغمبر را، پسر عبدالله را و پیروانش را از میان ببرند. چرا؟ که حرمت خانه ابراهیم را میخواهد از بین ببرد؛ چرا؟ که به اصول و مقدسات و معتقدات ما میخواهد پشت پا بزند، بهخاطر اینکه این خانه و این سرزمین مقدس (مکه) را میخواهد نابود کند، بهخاطر اینکه مقدسات ما، بتهای ما، معبودهای ما، شفعای ما را که بین ما و خداوند قرار دارند، میخواهد بشکند. بنابراین شعار قریش، شعار تمام اعرابی که علیه اسلام در طول زمان پیغمبر جنگیدند، شعار «مذهب علیه مذهب» بوده است