امروز پنجشنبه 01 آذر 1403 http://lawyer.cloob24.com
0

دادگاه  صالح رسیدگی به جرائم متهم

دراینجا چندمعیار برای تشخیص مشخص شده است  که باید با دقت بدان توجه کرد  انچه که در ماده 310 قانون ایین دادرسی کیفری آمده است سیری را برای تشخیص اورده است که درفرمول های زیر قابل بررسی است: شق اول: متهم جرمی را در حوزه ای مرتکب ودر آن حوزه تحت تعقیب قرار گرفته است در صورتی که متهم مرتکب یک جرم شده باشد ویا جرائم متعدد و ولی از لحاظ درجه اهمیت یکسان باشد و متهم دستگیر نشده باشد در این صورت متهم در همان حوزه ای که ابتدا پرونده اش مفتوح و شروع به تعقیب انجام شده است مورد تعقیب قرار می گیرد. شق دوم: متهم جرمی را در حوزه ای مرتکب ودر آن حوزه تحت تعقیب قرار گرفته است در صورتی که متهم مرتکب یک جرم شده باشد ویا جرائم متعدد و ولی از لحاظ درجه اهمیت یکسان نباشد ومهمترین جرم مشخص شده باشد ومتهم دستگیر نشده باشد یا نشده باشد  در این صورت به پرونده متهم در همان حوزه ای که صلاحیت رسیدگی به مهمترین جرم  را دارد رسیدگی می شود. شق سوم: متهم جرمی را در حوزه ای مرتکب ودرآن حوزه تحت تعقیب قرار گرفته است در صورتی که متهم مرتکب یک جرم شده باشد ویا جرائم متعدد و ولی از لحاظ درجه اهمیت یکسان باشد ومتهم دستگیر شده باشد در این صورت جرم  متهم در همان حوزه ای که دستگیر شده است  مورد رسیدگی قرار می گیرد.

0

بسیاری از احکام قضایی، به علت دسترسی نداشتن به اموال محکوم علیه (دادباخته)، به مرحله اجرا نمی‌رسند، این درحالی است که اقتدار قضایی اقتضای اجرای تمام احکام قضایی را دارد. با این همه، نظر به رواج معاملات با سند عادی به علت بی‌مهری‌های قانونی و قضایی نسبت به سند رسمی، دادباخته‌هایی که دارای اموال زیادی با سند عادی هستند از اجرای حکم قضایی براحتی طفره می‌روند و اقتدار قضایی را مخدوش می‌کنند. در این شرایط و به منظور پاسداری از این اقتدار و نیز حمایت از محکوم له (دادبرده)، شایسته است راه حلی برای تأمین حداکثری شرایط اجرا در این رابطه به دست داده شود. بدین منظور، ابتدا نظریه اداره حقوقی قوه قضائیه در این رابطه نقل می‌شود (بند یکم) و آنگاه ملاحظات حقوقی پیرامون این امر تبیین می‌شود. (بند دوم).

بند یکم – نظریه اداره حقوقی قوه قضائیه پیرامون توقیف املاک دادباخته به استناد سند عادی

مجموعه پرسش‌هایی در این رابطه، از سوی بعضی از دادرسان به اداره حقوقی ارسال شده که به علت موجز بودن تمام این مجموعه به شرح ذیل نقل می‌شود:

در اجرای احکام مدنی، طلبکار یا کسی که حکم به نفع او صادرشده، برای احقاق حق خود که وجه نقد است، پلاک ثبتی را معرفی می‌نماید که به نام بدهکار نبوده و متعلق به دیگر است و ادعا می کند که آن دیگری، با قراردادی عادی و نه رسمی آن را به وی انتقال داده است و کپی فروشنامه را ضمیمه می‌کند حال:

آیا اجرای احکام ملزم به قبول توقیف ملک مذکور است یا خیر؟

چنانچه فروشنامه عادی ارائه شود که دلالت ظاهری بر مالکیت بدهکار دارد، آیا بدون رضایت و اقرار شخص سوم یعنی مالک رسمی، توقیف ممکن است؟

چنانچه شخص سوم اقرار به انتقال آن نماید، توقیف مجاز  است یا خیر؟ و اگر وی مدعی فسخ متعاقب آن معامله شود، آیا اجرای احکام مکلف به توقیف است و فسخ باید ثابت شود یا اینکه چون اقرار مرکب است توقیف ممکن نیست و معامله و فسخ باید احراز شود و ملاک ماده 22 قانون ثبت برای توقیف اموال است؟

اداره حقوقی قوه قضائیه در پاسخ به این پرسش‌ها چنین می‌نویسد:

مطابق ماده 22 قانون ثبت اسناد و املاک کشور مصوب 1310 با اصلاحات و الحاقات بعدی، همین که ملکی مطابق قانون در دفتر املاک به ثبت رسید، دولت فقط کسی را که ملک به اسم او ثبت شده یا کسی که ملک مزبور به او منتقل شده و این انتقال نیز در دفتر املاک به ثبت رسیده یا اینکه ملک مزبور از مالک رسمی با ارث به او رسیده باشد، مالک خواهد شناخت و نیز به موجب ماده 48 قانون فوق الذکر، سندی که مطابق مواد 46 و 47 این قانون باید به ثبت برسد و به ثبت نرسیده، در هیچ یک از ادارات و محاکم پذیرفته نخواهد شد. بنا به مراتب، صرف ارائه بیع نامه عادی نمی‌تواند اجرای احکام را مجاب به پذیرش مالکیت ملک برای محکوم علیه و ترتیب اثر دادن به تقاضای محکوم له در این خصوص (توقیف ملک) بنماید؛ اما اگر شخص ثالث که سند رسمی به نام او است با اقرار به مالکیت محکوم علیه، رضایت خود را به توقیف مال مزبور در قبال محکوم بنماید، با عنایت به تبصره ماده 34 قانون اجرای احکام مدنی توقیف آن بلااشکال است.

بند دوم – ملاحظات حقوقی پیرامون توقیف املاک دادباخته به استناد سند عادی

١- قوانین ناظر به اجرای احکام دادگاه‌ها و اجرای اسناد رسمی و قوانین عام قابل استناد در این دو حوزه، باید به نحوی تفسیر شود که در عین رعایت حقوق اشخاص ثالث، بیشترین امکان را برای اجرای آرای قضایی و استیفای حقوق دادبرده (محکوم له) فراهم نماید.

2- ماده ٢٢ قانون ثبت اسناد و املاک از این حیث که مالک را کسی می‌شناسد که ملک در دفتر املاک به نام او به ثبت رسیده، در رابطه با اجرای احکام نیز قابلیت اجرا دارد.

3- ملکی که دارای سابقه ثبت نیست از شمول ماده فوق خارج است و تحت شمول ماده ١٠١ قانون اجرای احکام مدنی قرار می‌گیرد و تنها در دو مورد ملک دادباخته (محکوم علیه) قلمداد می‌شود: ١- حکم نهایی دادباخته را مالک ملک مزبور شناخته باشد، خواه دادبرده طرف آن دعوا قرار گرفته باشد خواه حضوری در آن نداشته باشد ٢- ملک، تحت تصرف دادباخته قرار داشته باشد و اماره تصرف موضوع ماده ٣5 قانون مدنی را بتوان دلیل مالکیت دادباخته قرار داد.

4- در صورتی که حکم از مرجع بدوی صادر شود، ملک موضوع بند قبل قابل توقیف است ولی همان‌طور که در ذیل ماده ١٠١ مذکور آمده ادامه عملیات اجرایی منوط به صدور حکم نهایی‌است.

5- ذکر اماره تصرف در ماده ١٠١ خصوصیتی ندارد و هر نوع دلیل محکمه پسند که اثبات نماید ملک فاقد سابقه ثبت، متعلق به دادباخته است می‌تواند به‌عنوان دلیل در اجرای احکام پذیرفته شود. از این قبیل است اقرار متصرف به مالکیت دادباخته که دلیل قلمداد می‌گردد همانند زمانی که متصرف اعلام می‌دارد ملک مزبور را به دادباخته فروخته ولی هنوز تسلیم نکرده. در اینگونه موارد قاضی اجرای احکام به‌عنوان ولی ممتنع قائم مقام دادباخته می‌شود و پس از فروش ملک ابتدا تعهدات وی به متصرف فعلی پرداخت و باقیمانده برای ادای دین در حدی که در دادنامه آمده مورد استفاده قرار می‌گیرد و اگر زیادتی وجود داشت به دادباخته رد می‌گردد.

6- در مورد فوق، سند عادی نیز مورد پذیرش قرار می‌گیرد به شرط اینکه اصالت آن مورد تردید نباشد یا توسط اجرای احکام احراز گردد. اقرار فروشنده یا انتقال دهنده به اصالت سند عادی برای احراز اصالت در اجرای احکام کفایت می‌کند.

7- در رابطه با ملک با سابقه ثبت، سه حالت قابل تصور است:

١- عملیات ثبتی شروع شده و هنوز آگهی‌های نوبتی منتشر نشده یا زمان اعتراض به ثبت منقضی نشده باشد. ٢- مدت اعتراض گذشته ولی هنوز عملیات تحدید حدود انجام نشده تا سند مالکیت صادر شود ولی چون مالک مشخص شده گواهی مالکیت قابل صدور است. ٣- تحدید حدود انجام شده و سند مالکیت صادر شده.

8- در مورد دوم و به طریق اولی مورد سوم، ماده ٢٢ قانون ثبت حاکم است و فقط مالکی که در جریان ثبتی مالک شناخته شده به‌عنوان مالک قلمداد می‌گردد و نمی‌توان این املاک را به‌عنوان مال دادباخته‌ای که با سند عادی خریداری و توقیف کرد و فقط در صورتی که مالک رسمی دادباخته باشد می‌توان اقدام به توقیف این املاک کرد. به نظر می‌رسد که ملک نوع اول نیز بتوان بابت اجرای حکم صادره به طرفیت دادباخته‌ای که متقاضی ثبت ملک است به شرح ماده ١٠٠ قانون اجرای احکام مدنی توقیف کرد ولی ادامه عملیات اجرایی منوط به این است که ملک دست کم به مرحله دوم رسیده باشد و مالکیت محرز شده باشد و اگر به مرحله سوم برسد و سند مالکیت صادر شود به طریق اولی عملیات اجرا ادامه می‌یابد. به طریق اولی، ملک نوع دوم را نیز می‌توان بابت اجرای حکم صادره به طرفیت دادباخته‌ای که اصل مالکیت وی محرز شده توقیف کرد، لیکن چنانچه اعتراض ثالث اجرایی از سوی مجاورین در رابطه با حدود اربعه و حقوق احتمالی در ملک طرح شد، ادامه عملیات اجرایی و از جمله رسیدگی به اعتراض ثالث اجرایی، منوط به ادامه عملیات ثبتی (تحدید حدود ثبت در دفتر املاک و صدور سند مالکیت) خواهد بود.

 

نویسنده: دکتر عباس کریمی (استاد دانشگاه تهران)

منبع: روزنامه ایران

0

 

اقرار عبارت از اخبار به حقی برای غیر و به ضرر خود است که این موضوع توسط قانونگذار در ماده 1259 قانون مدنی تصریح شده است. از طریق اقرار، ادعای طرف مقابل دعوی اثبات می‌شود.

اقرار اخبار است؛ به این معنا که از امر موجود خبر می دهد. اقرار ارتباط با حق دارد. «حق» عبارت است از اختیاری که قانون برای کسی شناخته است تا بتواند امری را انجام داده یا آن را ترک کند. بنابراین در اقرار باید اخبار به وجود حقی شود تا اقرار به شمار رود؛ خواه مستقیم یا غیرمستقیم باشد.

اقرار به سود دیگری و به زیان خود است. اگر اقرار به نفع خود شخص باشد، «ادعا» محسوب می‌شود و اگر به زیان خود او نباشد، هرچند متضمّن نفع دیگری باشد، «شهادت» به شمار می‌رود. بنابراین تنها اخباری، اقرار نامیده می‌شود که به سود دیگری و به ضرر مقر (اقرارکننده) باشد.

فردی که بر حق غیر و به ضرر خود اقرار می‌کند، «مقر» نامیده می‌شود؛ کسی که اقرار به سود او می‌شود را «مقرله» و حقی که اقرار به وجود آن برای غیر می‌شود را «مقربه» گویند.

شرایط صحت اقرار

برای صحت اقرار، باید امری که در خارج دلالت بر اقرار کند، وجود داشته باشد همچنین لفظ مخصوصی در اقرار لازم نیست و با هر لفظی می‌توان اقرار کرد؛ همچنان که به هر زبانی که اقرار واقع شود، معتبر خواهد بود. چنان که از روح ماده 1280 قانون مدنی می‌توان استنباط کرد که نوشته و امضا در ردیف لفظ است.

بر اساس ماده ١٢٨٠ قانون مدنی، «اقرار کتبی در حکم اقرار شفاهی است.» کسی که نمی‌تواند تلفظ کند، مانند شخص لال یا کسی که آشنا به زبان نیست، چنانکه اشاره‌ای کند که مبین اقرار باشد، این اقرار علیه او معتبر است.

چنان که ماده 1261 قانون مدنی می‌گوید: «اشاره شخص لال که صریحاً حاکی از اقرار باشد، صحیح است».

یکی دیگر از شرایط صحت اقرار، صریح یا ضمنی بودن اقرار است. اعلام اراده مقر ممکن است صریح باشد؛ مانند آن که طرف به وسیله لفظی، تمام یا قسمتی از دعوای مدعی را بپذیرد و ممکن است ضمنی باشد، مانند آنکه طرف به وسیله لفظ، وجود امری را تصدیق کند که لازمه آن تصدیق به حق برای مدعی است.

سکوت نشان اقرار نیست؛ چرا که ممکن است وسیله انکار یا بی‌اعتنایی باشد و نمی‌تواند کاشف از اراده شخص به اخبار از وجود حق قرار گیرد؛ مگر آنکه اوضاع و احوال قطعی دلالت بر آن کند یا در دید عرف نشانه اقرار باشد.

چنانکه برخی از فقها سکوت شوهر را در برابر فرزندی که همسر او در زمان زوجیت به دنیا آورده است، اقرار به فرزندی شمرده‌اند و در نتیجه، انکار شوهر را در صورتی می‌پذیرند که پس از آگاهی از ولادت، بی‌درنگ اعلام شود.

اقرار باید منجز باشد. اقرار در صورتی می‌تواند دلیل بر حجت ادعای طرف مقابل قرار گیرد که «منجز» بوده و معلق نباشد.

شرایط مقر (اقرارکننده)

اقرار کننده باید اهلیت داشته باشد تا اقرار نافذ شود. به این معنا که اقرارکننده باید دارای شرایط ذیل باشد:

بلوغ: اقرارکننده باید بالغ باشد. بنابراین اقرار صغیر نافذ نیست.

عقل: اقرار مجنون ادواری در حالت افاقه پذیرفته می‌شود. چون در این فرض او را عاقل می‌شمارند.

رشد: اقرار فردی که به واسطه «سفه» ممنوع از تصرف در اموال و حقوق مالی خویش است، فقط نسبت به امور مالی معتبر نخواهد بود. بر اساس ماده 1263 قانون مدنی، «اقرار سفیه در امور مالی موثر نیست».

قصد: اقرارکننده در هنگام اقرار باید دارای قصد اخبار باشد و الفاظ یا اشاراتی که بدون قصد ادا شود، اثر حقوقی ندارد؛

بنابراین اقرار شخص خفته، بیهوش یا مست و نیز اقرار در مقام استهزا یا در بیان مثال معتبر نیست.

اختیار: اگر اقراری بر اثر اعمال اکراه‌آمیز و اجبار باشد، پذیرفته نمی‌شود. اکراه با اعمالی حاصل می‌شود که موثر در شخص باشعوری باشد و او را نسبت به جان یا مال یا آبروی خود تهدید کند، به نحوی که عادتاً قابل تحمل نباشد.

در مورد اعمال اکراه‌آمیز، سن، شخصیت، اخلاق و مرد یا زن بودن شخص باید در نظر گرفته شود اما چنانچه فردی در نتیجه اضطرار اقرار به امری کند، اقرار او صحیح و نافذ است.

همچنین ماده ٢٠6 این قانون می‌گوید: «اگر کسی در نتیجه اضطرار، اقدام به معامله کند، مکره محسوب نشده و معامله اضطراری معتبر خواهد بود».

شرایط مقربه (موضوع اقرار)

مقربه، عبارت از حقی است که مقر، اخبار به وجود آن برای غیر بر ضرر خود می‌کند. اعتبار اقرار به حق منوط به شرایطی است. اقرار به آن عقلاً یا عادتاً ممکن باشد: بر اساس ماده ١٢6٩ قانون مدنی، «اقرار به امری که عقلاً یا عادتاً ممکن نباشد یا بر حسب قانون صحیح نیست، اثری ندارد».

اقرار بر حسب قانون صحیح باشد: هر گاه حقی که مقر (اقرارکننده) اخبار به وجود آن کرده است را قانون نشناسد، یعنی قوانین موضوعه کشوری آن را حق ندانند، اقرار به آن معتبر نیست. همچنان که قانونگذار در ماده 1269 قانون مدنی بدان تصریح می‌کند.

مقربه قابلیت تعیین داشته باشد: یعنی مورد اقرار مجهول نباشد؛ زیرا نمی‌توان کسی را به امر مجهولی محکوم کرد.

اقسام اقرار

اقرار را می‌توان از جهات مختلف تقسیم‌بندی کرد. اقراراز حیث نوع بیان به اقرار صریح و اقرار ضمنی؛ از جهت وسعت و محدودیت به اقرار کلی و اقرار در جزء؛ از حیث مداخله مقرله به اقرار ابتدایی و اقرار در پاسخ به سوالات؛ از جهت ترکیب به اقرار ساده و اقرار مقید و مرکب؛ از لحاظ قالب به اقرار شفاهی و اقرار کتبی و از حیث مکان به اقرار در دادگاه و اقرار خارج از دادگاه تقسیم می‌‌شود.

تفاوت اقرار در امور کیفری با امور مدنی

در دعاوی مدنی، مفاد اقرار بر دادرس تحمیل می‌شود و او نمی‌تواند به دلایل دیگر بپردازد و دادرسی و تحقیق را ادامه دهد. (ماده 1275 قانون مدنی و ماده 202 قانون آیین دادرسی مدنی) اما در دعوای کیفری و رسیدگی به اتهام، ارزیابی اقرار نیز، مانند سایر ادله با دادگاه است و وجدان دادرس، داوری نهایی را بر عهده دارد.

برخلاف احکام مستند به اقرار قاطع دعوا در دادگاه مدنی که از اعتبار امر مختوم بهره‌مند است، استناد به اقرار متهم هیچ حکمی را قطعی نمی‌سازد و مانع از تجدید نظر یا رسیدگی فرجامی نمی‌شود.

موجبات فساد اقرار

موجبات فساد اقرار را می‌توان بر اساس ماده 1277 قانون مدنی بدین گونه خلاصه کرد؛ اقرار ممکن است از جهت ارکان و شرایط آن باطل باشد؛ مانند اهلیت نداشتن یا عدم جواز تصرف مقر، مجهول یا نامعقول بودن موضوع اقرار.

همچنین این احتمال وجود دارد که اقرار به دلیل اشتباه و اکراه غیر نافذ باشد یا با قصد اخبار، منطبق نباشد.

 

0

 

در میان ادله چهارگانه، یعنی اقرار، شهادت، قسامه و علم قاضی، علم قاضی از اهمیت و جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. با توجه به اهمیت این موضوع در اثبات دعاوی بویژه دعوای قتل و با عنایت به اختلاف‌ نظرهای موجود در فقه، در گفت‌وگو با کارشناسان حقوقی به بررسی مبانی فقهی و نظر فقها در مورد اثبات قتل به‌وسیله علم قاضی و بیان دیدگاه حقوق جزای ایران که برگرفته از منابع اسلامی‌است، می‌پردازیم.

پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی ‌ایران با تصویب قانون مجازات اسلامی و نیز قانون اصلاح موادی از قانون آیین دادرسی کیفری و قوانین متعاقب آن، تغییرات بنیادی در نظام جرایم و مجازات‌ها و رسیدگی به امور کیفری بر اساس موازین اسلامی ‌و حقوق جزای ایران ایجاد شد. به موجب این تغییرات، علم قاضی در قوانین پیش‌بینی شد در حالی که قبل از انقلاب در قوانین مصوب ذکری از علم قاضی نبوده است. 

مبنای علم قاضی

یک کارشناس حقوق جزا و جرم شناسی در گفت‌و‌گو با «حمایت» در خصوص مبنای علم قاضی توضیح می‌دهد: با توجه به اینکه قتل عمدی یکی از سنگین‌ترین جرایم است و سنگین‌ترین مجازات یعنی مرگ را به دنبال دارد، برای کشف حقیقت و به کیفر رساندن قاتل، قاضی نباید خود را محدود و محصور به ادله قانونی کند و در جایی که برای او علم حاصل می‌شود این علم بر مبنا و ضوابط متعارف به‌ دست می‌آید می‌تواند بر اساس آن حکم کند. 

«محمد حسن سامع» ادامه می‌دهد: قانون مجازات مصوب سال 1392 علم قاضی را به نحو عام برای اثبات تمامی‌ جرایم، معتبر دانسته است. در ماده 160 این قانون آمده است: «‌ادله اثبات جرم عبارت از اقرار، شهادت، قسامه و سوگند در موارد مقرر قانونی و علم قاضی است.»

مفهوم علم قاضی

این کارشناس حقوق جزا و جرم شناسی خاطرنشان می‌کند: در ماده 211 قانون مجازات اسلامی ‌مصوب 1392 در تعریف علم قاضی آمده است: «علم قاضی عبارت از یقین حاصل از مستندات بین در امری است که نزد وی مطرح می‌شود. در مواردی که مستند حکم، علم قاضی است وی موظف است قرائن و امرات بین مستند علم خود را به طور صریح در حکم قید کند.» سامع خاطرنشان می‌کند: روش‌های حصول علم قاضی به واقعه مجرمانه از حیث زمان و مکان ارتکاب جرم دو دسته است: قسم اول وقتی محقق است که علم قاضی در خارج از جلسات تحقیق و محاکمه کسب شود؛ به این معنی که قاضی قبل از طرح دعوا در محکمه، واقعه کیفری را شخصا ملاحظه کند. اما قسم دوم هنگامی ‌محقق است که قاضی پس از ملاحظه طرح شکایت و دلایل، شواهد و قرائن اتهام و استماع مدافعات متهم و ادله و شواهد اتهام و با بررسی کامل محتویات پرونده و دلایل آنان و استماع اظهارات طرفین دعوا، عالم به صحت اسناد جرم به متهم یا عدم صحت آن شود. در فقه امامیه از اطلاق قول مشهور فقها در باب حجیت علم قاضی و نیز از ظاهر بعضی کلمات ایشان و صراحت برخی دیگر چنین برداشت می‌شود که علم قاضی اعم از اینکه در خارج از جلسه محاکمه تحصیل شود یا در جلسه محاکمه، دارای اعتبار و حجت است. وی اضافه می‌کند: در تبصره ماده 211 قانون مجازات اسلامی جدید آمده است: «مواردی از قبیل نظریه کارشناس، معاینه محل، تحقیقات محلی، اظهارات مطلع، گزارش ضابطان و سایر قرائن و امارات که نوعا علم‌آور باشند می‌توانند مستند علم قاضی قرار گیرد. در هر حال مجرد علم استنباطی که نوعا موجب یقین قاضی نمی‌شود نمی‌تواند ملاک صدور حکم باشد.»

مستند علم قاضی

یک کارشناس حقوق جزا و جرم‌شناسی و قاضی دادگستری در خصوص مستند علم قاضی توضیح می‌دهد: علم قاضی در فقه و همچنین حقوق جزای ایران دارای ویژگی‌هایی است از جمله لزوم متعارف بودن طرق تحصیل علم، بدین معنی که علمی‌ معتبر است که از راه‌های متعارف و معمول فراهم آمده باشد نه از راه‌های غیرعادی مانند مکاشفه و الهام یا علوم غریبه (نظیر رمل، خواب مصنوعی، هیپنوتیزم، سحر و جادو، تله‌پاتی و...) این موارد از ویژگی‌های ضرورت ذکر منشا پیدایش علم در رای است و طبق ماده 211 قانون مجازات اسلامی ‌قاضی باید مستند علم خود را به طور صریح در حکم ذکر کند. 

«علی اصغر مقدم» در تکمیل اظهارات خود می‌گوید: معمولا مستند علم قاضی، همان قرائن قطعیه علم‌آور هستند. این قرائن ممکن است در قالب نظریه کارشناس، تسامع و استفاضه مفید علم (که از ناحیه انجام تحقیقات محلی یا معاینه محل به‌دست می‌آید)، اخبار عادل واحد (در مواردی که تعدد مشهود لازم است) اقرار به کمتر از حد مقرر، اقرار در نزد قاضی تحقیق و در مراحل تحقیقات مقدماتی باشند.

وی نتیجه می‌گیرد: بنابراین علم قاضى به لحاظ اعتبار و حجیّت سزاوارتر است؛ زیرا کاشف بودن علم قاضى و طریقیت آن به واقع، قوى‌تر از بیّنه‌اى است که در موضوع قضاوت و صدور حکم کاشف شمرده مى‌شود چراکه با وجود علم نیازی به اقامه بینه و اقرار نیست. این مطلب در ماده 212 قانون مجازات اسلامی ‌نیز اشاره شده است «در صورتی که علم قاضی با ادله قانونی دیگر در تعارض باشد اگر علم، بین باقی بماند آن ادله برای قاضی معتبر نیست و قاضی با ذکر مستندات علم خود و جهات رد ادله دیگر، رأی صادر می‌کند. چنانچه برای قاضی علم حاصل نشود ادله قانونی معتبر است و براساس آنها رأی صادر می‌شود.»

وضعیت حقوقی سایر کشورها

این کارشناس حقوقی در ادامه به بررسی وضعیت حقوقی سایر کشورها می‌پردازد و می‌گوید: همچنان که گذشت، طبق فقه اسلامی ‌و قوانین جزایی ایران قضات در عمل به علم خویش با وجود شرایطی که اشاره شد مجاز به عمل کردن و صدور حکم هستند و این امر در حقوق برخی دیگر کشورها ازجمله در فرانسه، اروگوئه و ایتالیا به طرق دیگری قابل مشاهده است.

سامع نیز در بررسی این موضوع در آرای فقهای شیعه نیز می‌گوید: در بررسی آثار و مکتوبات فقها در خصوص اثبات قتل به وسیله علم قاضی مشخص می‌شود که امام معصوم(ع) می‌تواند به استناد علم شخصی خود به طور مطلق حکم کند ولی نسبت به غیر معصوم اختلاف نظر است؛ بدین شرح که مشهور فقهای شیعه از جمله صاحب جواهر این عقیده را دارند که قاضی غیر معصوم نیر همانند امام معصوم(ع) در همه دعاوی و جرایم اعم از حق‌الله و حق‌الناس نظیر قتل و قصاص می‌تواند به استناد علم خویش قضاوت کند. اما برخی از فقها بر این عقیده هستند که قاضی مطلقاً نمی‌تواند مطابق علم خود دعوایی را ثابت کند. 

قول دیگری که به ابن جنید نسبت داده شده این است که قاضی می‌تواند به استناد علم خود فقط در حق‌الناس داوری کند. همچنین نظر دیگری از ابن جنید روایت شده است که قاضی فقط در حق‌الله می‌تواند به علم خود قضاوت کند. وی ادامه می دهد: شیخ طوسى در نهایه مى‌فرماید: «هنگامى که امام(ع) کسى را مشاهده کند که زنا مى‌کند یا خمر مى‌نوشد بر او لازم است تا علیه آن شخص، حد جارى کند و منتظر اقامه بیّنه یا اقرار بزهکار نباشد.»

البته چنین اختیارى مخصوص شخص امام(ع) است و قاضى غیرمعصوم گرچه صحنه جرم را مشاهده کند جهت اجراى حد نیازمند اقامه بیّنه یا اقرار فاعل است. 

سامع تاکید می‌کند: با عنایت به دلایل مطرح شده در خصوص اجازه اثبات دعاوی از جمله قتل به وسیله علم شخصی قاضی و از آنجا که قانونگذار جمهوری اسلامی طبق اصل چهارم قانون اساسی باید تمامی قوانین و مقررات مدنی، جزا، مالی، ‌اقتصادی، اداری، ‌فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها را بر اساس موازین اسلامی تهیه کند، پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران با تصویب قانون حدود  و قصاص و مقررات آن نیز قانون اصلاح موادی از قانون آیین دادرسی کیفری مصوب سال 1361 و قوانین متعاقب آن، تغییرات بنیادی در نظام جرایم و مجازات‌ها و رسیدگی به امور کیفری بر اساس موازین اسلامی و حقوق جزای ایران ایجاد و به موجب این تغییرات، علم قاضی  در قوانین ایران پیش‌بینی شد در حالی که قبل از انقلاب در قوانین مصوب ذکری از علم قاضی نبوده است

به طور کلی می‌توان نتیجه گرفت که در اکثر سیستم‌های حقوقی، قضات از اختیارات وسیع برای کشف حقیقت امور مطرح‌شده برخوردار شده‌اند و این رویکرد ناشی از این اندیشه است که قضات تماشاگری منفعل نیستند بلکه وظیفه کشف حقیقت را دارند. در ایران نیز طبق اصل چهارم قانون اساسی باید کلیه‏ قوانین‏ و مقررات‏ مدنی‏، جزایی و غیره براساس‏ موازین‏ اسلامی‌باشد و قانونگذار بر مبنای همین اصل علم قاضی را از جمله ادله اثبات عنوان کرده و این اختیار را به قاضی داده است تا در صورتی که به وقوع حادثه‌ای از جمله قتل از روی حس یا ازطریق سایر مستندات در پرونده علم پیدا کند بتواند از علم خود در اثبات جرم بهره گیرد.

 

0

طبق قانون تامین اجتماعی مستمری عبارت از پولی است که طبق شرایط مقرر در قانون و به منظور جبران قطع تمامی یا قسمتی از درآمد به بیمه شده و در صورت فوت او برای تامین معیشت بازماندگان وی به آنان پرداخت می شود.

باید توجه داشت که بین مستمری ناشی از فوت و مستمری های دیگر از قبیل ازکارافتادگی، بازنشستگی و... فرق وجود دارد، اما این سوال در مورد مستمری ناشی از فوت وجود دارد که نحوه تقسیم آن بین ورثه متوفی چگونه است؟ آیا برابر قاعده ارث بین آنان تقسیم می شود؟ برای مثال فردی که فوت می کند، ورثه اش عبارتند از: یک پسر و یک دختر و یک همسر، در این حالت مستمری باید چگونه تقسیم شود؟

ماترک یا اموال به جا مانده از متوفی عبارتند از اموالی که به خاطر فوت، از مالکیت او خارج و به ورثه می رسد و طبق قانون ارث بین وراث تقسیم می شود، اما مستمری مزبور بعد از فوت شخص در حق ورثه استقرار پیدا می کند و به منظور کمک به معیشت اشخاص تحت تکفل مستخدم برای زمان بعد از فوت اوست. در واقع حق مستمری در زمان حیات متوفی وجود نداشته است تا آن را برابر قاعده ارث بین وراث تقسیم کنیم از این رو پرداخت مستمری به بازماندگان به نحو مساوی صورت می گیرد و چه بسا برخی از بازماندگان حق دریافت مستمری را نداشته باشند، ولی از اموال متوفی ارث ببرند. از این رو باید توجه داشت که برای دریافت حقوق مستمری شرط اول تحت تکفل بودن می باشد و در صورت استحقاق دریافت بر خلاف قواعد ارث حقوق مستمری بین ورثه تحت تکفل به طور مساوی تقسیم می شود.

در صورتی که متوفی بدهکار باشد، برای مثال قبل از فوت محکوم به پرداخت دیه شده باشد، آیا می توان این مبلغ را از حقوق مستمری برداشت کرد؟

چه کسانی بازماندگان متوفی محسوب می گردند؟

به موجب ماده 81 قانون تامین اجتماعی بازماندگان متوفی که واجد شرایط دریافت مستمری و یا غرامت مقطوع می باشند،

عبارتند از:

1- همسر دائمی بیمه شده متوفی مادام که شوهر اختیار نکرده است. در صورتی که چنین فردی به موجب عقد دائم ازدواج دیگری نماید، مستمری او قطع خواهد شد و با فوت شوهر دوم مستمری او دوباره برقرار می شود.

قابل ذکر است برقراری مجدد مستمری از تاریخ فوت شوهر دوم محاسبه شده و چنانچه مستمری بگیر مزبور ازدواج سوم داشته باشد، ضمن قطع مستمری، با فوت شوهر سوم مستمری برقرار نخواهد شد.

2- فرزندان متوفی در صورتی که سن آنان کمتر از 18 سال تمام باشد و یا به تحصیل اشتغال داشته باشند یا به علت بیماری یا نقص عضو طبق گواهی کمیسیون پزشکی قادر به کار نباشند.

3- پدر و مادر متوفی در صورتی که تحت تکفل او بوده و سن پدر از 60 سال و سن مادر از 55 سال تجاوز کرده باشد. یا آن که به تشخیص کمیسیون پزشکی از کار افتاده باشند و در هر حال مستمری از سازمان دریافت ننمایند.

 سهم مستمری هر یک از بازماندگان چگونه تعیین می گردد؟ 

0


پرداخت جزای نقدی درجه پنج یا حبس تعزیری درجه هفت در انتظار مردی است که از ثبت واقعه ازدواج استنکاف کند.
ماده 49 قانون حمایت خانواده مصوب سال 1391 ضمانت اجرای کیفری عدول از ثبت نکاح را پیش‌بینی کرده و بر اساس آن چنانچه مردی بدون ثبت در دفاتر اسناد رسمی، به ازدواج دایم، طلاق یا فسخ نکاح اقدام کرده یا پس از رجوع تا یک ماه از ثبت آن خودداری کند یا در مواردی که ثبت نکاح موقت الزامی است از ثبت آن امتناع کند، ضمن الزام به ثبت واقعه، به پرداخت جزای نقدی درجه پنج یا حبس تعزیری درجه هفت محکوم می‌شود.
این مجازات در مورد مردی که از ثبت انفساخ نکاح و اعلام بطلان نکاح یا طلاق استنکاف کند نیز مقرر است. بنابراین در اینجا فقط زوج مقصر شناخته می‌شود و زوجه در این رابطه مقصر نیست.

 

0

 

با افزایش تعداد زوجین نابارور، قانونگذار از طریق تصویب دو قانون، دو روش پیش‌بینی کرده است تا این اشخاص بتوانند از طریق آنها از نعمت داشتن فرزند بهره‌مند شوند. این نوشتار به این پرسش پاسخ خواهد داد که کدام یک از این دو روش قانونی می‌تواند برای زوجین نابارور مطلوبیت بیشتری داشته باشد؟

یکی از وجوه مطلوب زندگی مشترک که با آن نهاد خانواده به معنای واقعی کلمه شکل می‌گیرد، فرزندآوری است اما متأسفانه برخی از افراد به دلایل مختلف، از این نعمت محروم هستند. این پدیده که علل متفاوتی دارد، در سال‌های اخیر با رشد قابل ملاحظه‌ای روبه‌رو بوده است. در کنار افزایش تعداد زوجین نابارور، قانونگذار از طریق پیش‌بینی راه‌های مختلف تلاش کرده است که بتواند برای آنها این امکان را فراهم کند که به نحوی، از نعمت داشتن فرزند بهره‌مند شوند. 
در این خصوص دو قانون مهم به تصویب رسیده است؛ یکی قانون نحوه‌ اهدای جنین به زوجین نابارور مصوب سال 1382 و دیگری قانون حمایت از کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست مصوب سال 1392. 
هر یک از این دو قانون شرایط خاصی را برای فرزندخواندگی و همچنین دریافت جنین پیش‌بینی کرده است. در این مطلب، به این پرسش پاسخ خواهیم داد که «کدام یک از این دو روش قانونی می‌تواند برای زوجین نابارور مطلوبیت بیشتری داشته باشد؟»
برای فرزندخواندگی اشخاص متقاضی باید به سازمان بهزیستی کشور مراجعه کنند زیرا به موجب قانون، این سازمان صلاحیت اعطای سرپرستی کودکان بی‌سرپرست به اشخاصی که متقاضی سرپرستی هستند، را دارند. 
بدین نحو که افراد واجد شرایط درخواست خود را به سازمان بهزیستی اعلام کرده و این سازمان حداکثر ظرف مهلت دو ماه نظر کارشناسی خود را به دادگاه صالح اعلام می‌کند. 
دادگاه می‌تواند در صورت وجود شرایط قانونی، قرار سرپرستی 6 ماهه صادر کند. کودک در مدت آزمایشی به افراد واجد شرایط سپرده می‌شود و اگر دادستان یا سازمان بهزیستی به دادگاه اعلام کنند که شرایط سرپرست از بین رفته است، دادگاه دستور خود را لغو کرده و کودک را از آنها پس می‌گیرد.  این در حالی است که در روش مربوط به اهدای جنین، مراکز مجاز تخصصی درمان ناباروی صلاحیت دریافت جنین‌های اهدایی، نگهداری از آنها و همچنین اهدای آنها به متقاضیان دریافت جنین را دارند اما باید ابتدا اشخاص متقاضی به دادگاه مراجعه کنند. دادگاه هم در اولین وقت صلاحیت متقاضیان را مورد بررسی قرار می‌دهد. در حالتی که اهدای جنین صورت بگیرد، طبق قانون تمامی حقوق و وظایف مربوط به فرزند و والدین بین این اشخاص یعنی (جنین و اشخاصی که جنین را اهدا گرفته‌اند)، به وجود می‌آید. از این رو آنها پدر و مادر جنین محسوب می‌‌شوند. اما در فرزندخواندگی مسایل زیادی در خصوص نحوه‌ ایجاد محرمیت میان کودک و اشخاصی که او را به عنوان فرزندخوانده‌ خود تحت سرپرستی قرار داده‌اند، وجود دارد.
هرچند راهکارهای شرعی مختلفی برای حل این موضوع پیش‌بینی شده است اما نمی‌توان آن را به صورت قطعی حل‌شده دانست. البته نمی‌توان گفت در دریافت جنین به طور کامل مشکلات و مسایل مربوط به ارتباط میان جنین و دریافت‌کنندگان جنین حل شده است و هیچ مشکلی در این زمینه میان آنها وجود ندارد ولی می‌توان گفت که این قبیل مشکلات در دریافت جنین کمتر است.
نکته‌ دیگر آن است که در روش دریافت جنین، از ابتدا این جنین به رحم شخص متقاضی انتقال می‌یابد و چون از ابتدا این جنین در وجود او رشد می‌کند، احساس قرابت بیشتری نیز میان او و جنین به وجود می‌آید. از این حیث به نظر می‌رسد که دریافت جنین مزیت بیشتری نسبت به فرزند‌خواندگی دارد.
برخلاف دریافت جنین که صرفاً اختصاص به زوجین نابارور دارد، فرزندخواندگی مختص این قبیل زوجین نیست و حتی زن و شوهر دارای فرزند و نیز زنان مجرد هم در صورت وجود شرایطی می‌توانند تقاضای خود مبنی بر فرزندخواندگی را مطرح کنند.
در قانون نحوه‌ اهدای جنین پیش‌بینی شده است که اطلاعات مربوط به جنین باید به صورت محرمانه نگهداری شوند یعنی پس از بزرگسالی هیچ اطلاعاتی در مورد هویت افرادی که این جنین را اهدا کرده‌اند، به او داده نخواهد شد اما این محرمانگی در برخی موقعیت‌ها ضرورت دارد که نقض شود.  به عنوان مثال در برخی از درمان‌های پزشکی و همچنین به هنگام ازدواج، برای جلوگیری از اختلاط نسل ضرورت دارد که اطلاعاتی در مورد هویت واقعی وی، به او داده شود.  از این رو، ممکن است در این حالت افشای این اطلاعات در سنین بالاتر مشکلات و عوارض روحی را برای این شخص فراهم آورد. در حالی که در فرزندخواندگی، کودک یا نوجوان نسبت به وضعیت خودش آگاهی دارد.
اگر بعد از واگذاری سرپرستی، والدین طفل پیدا شوند و صلاحیت لازم برای نگهداری کودک را داشته باشند و دادگاه سرپرستی از سوی آنها را به مصلحت کودک بداند، می‌تواند دستور دهد که طفل به والدینش داده شود. در غیر این صورت کودک نزد سرپرست خواهد ماند. 
این موضوع در قانون نحوه‌ اهدای جنین پیش‌بینی نشده است که اگر پس از اهدای جنین یا به دنیا آمدن جنین، اهداشوندگان ادعایی در مورد طفل داشته باشند، چه باید کرد. در این خصوص باید توجه داشت که ارتباط بین اهداشوندگان و اهداکنندگان در قالب یک قرارداد تنظیم شده است و تضمین قانونی برای مستحکم‌تر شدن این قرارداد تاکنون پیش‌بینی نشده است.
در خصوص کودکان و نوجوانان بی‌سرپرست و بدسرپرست در قانون پیش‌بینی شده است که اقوام آنها در صورت دارا بودن شرایط نسبت به سرپرستی آنها اولویت دارند. در حالی که برای دریافت جنین اهداشده، اولویتی نسبت به هیچ‌کس در نظر گرفته نشده است.
در فرزندخواندگی، دادگاه در صورتی حکم سرپرستی صادر می‌کند که درخواست‌کننده‌ سرپرستی بخشی از اموال یا حقوق خود را به کودک یا نوجوان تحت سرپرستی منتقل کند. میزان اموال را دادگاه مشخص می‌کند. دادگاه همچنین می‌تواند در صورت صلاحدید و ضرورت از درخواست‌کننده‌ سرپرستی، تعهد انتقال اموال یا حقوق در آینده را بگیرد و سپس حکم سرپرستی صادر کند. حتی دادگاه می‌تواند به طور کلی از این تعهد صرف‌نظر کند. این موضوع در قانون نحوه‌ اهدای جنین پیش‌بینی نشده است.
در فرزندخواندگی باید به این نکته توجه داشت که اگر پس از پذیرش سرپرستی، سرپرست درصدد ازدواج برآید، باید مشخصات فرد موردنظر را به دادگاه اعلام کند تا نسبت به ادامه‌ سرپرستی به صورت مشترک یا فسخ آن تصمیم‌گیری کند. در صورت فوت یا زندگی مستقل و جدایی هر یک از سرپرستان یا وقوع طلاق بین آنان، دادگاه می‌تواند با درخواست سازمان و با رعایت مفاد این قانون، سرپرستی کودک یا نوجوان را به یکی از زوجین یا شخص ثالث واگذار کند. 
رعایت نظر کودکان بالغ در این خصوص ضروری است. این موضوع در قانون نحوه‌ اهدای جنین پیش‌بینی نشده است و اگر کسانی که جنین را دریافت کرده‌اند، پس از دریافت جنین از هم طلاق بگیرند یا با شخص دیگری ازدواج کنند، اثری در ارتباط میان آنها و فرزندان‌شان ندارد.
در فرزندخواندگی، سرپرستان کودک نمی‌توانند چه در زمان حضانت و چه بعد از آن با کودک ازدواج کنند مگر اینکه دادگاه بعد از مشورت با سازمان بهزیستی این امر را به مصلحت فرزندخوانده تشخیص دهد. در حالی که در اهدای جنین اساساً رابطه‌ پدر و مادر و فرزندی میان زن و شوهر و جنینی که دریافت کرده‌اند، به وجود می‌آید و به طور کلی امکان ازدواج میان آنها وجود نخواهد داشت.

 

0

 

گاهی اوقات ممکن است فرد بخواهد تاریخ تولد خود را تغییر دهد که این مورد تنها در صورتی انجام می‌شود که تاریخ تولد به اشتباه در شناسنامه به ثبت رسیده باشد.

تاریخ ولادت هر فردی از بدو تولد در بیمارستان در شناسنامه او ذکر می‌شود و این تاریخ به معنای آغاز زندگی شخص حقیقی است، البته گاهی اوقات ممکن است فرد بخواهد تاریخ تولد خود را تغییر دهد که باید توجه داشت این مورد تنها در صورتی انجام می‌شود که تاریخ تولد به اشتباه در شناسنامه به ثبت رسیده باشد. اگر اختلاف سن واقعی و سن درج‌شده در شناسنامه بیش از 5 سال باشد، فرد می‌تواند درخواست تغییر تاریخ تولد را ارایه دهد.
پس از ارایه درخواست اختلاف سن، این درخواست باید حتما به تأیید کمیسیون مخصوص برسد و سپس پزشک این کمیسیون بر اساس علم پزشکی تشخیص دهد که آیا این 5 سال اختلاف صحیح است یا خیر؟ سپس فرد متقاضی تغییر تاریخ تولد، می‌تواند این درخواست را به دبیرخانه کمیسیون تشخیص سن اداره ثبت احوال محل صدور شناسنامه ارایه دهد.
پس از طی موارد قانونی کمیسیون از پزشکی قانونی درخواست می‌کند تا بررسی‌های لازم را انجام دهد و در صورت تایید، شناسنامه جدید صادر شود.

 

0

 

از منظر حقوقی، مسایل حوزه کودکان و نوجوانان از جمله موضوعات مورد توجه عموم جامعه است. به ویژه هنگامی که کودک و نوجوان مرتکب جرمی شود، عوامل آن مورد توجه قرار می‌گیرد و در صورت ضرورت اعمال مجازات، گام‌هایی در جهت بازاجتماعی شدن آنان برداشته خواهد شد. 

در قوانین کیفری جاری نسبت به جرایم کودکان و نوجوانان، نگاه ویژه‌ای شده و برای ایجاد تناسب هرچه بیشتر قانونگذاری با مقتضیات زمان، تلاش‌هایی صورت گرفته است. به همین منظور، در جرایم مشهود هرگاه مرتکب، طفل یا نوجوان باشد، ضابطان دادگستری مکلفند نسبت به حفظ آلات، ادوات، آثار، علایم و دلایل جرم اقدام کنند اما نکته مهم این است که اجازه تحقیقات مقدماتی از طفل یا نوجوان را ندارند و در صورت دستگیری وی، موظفند متهم را حسب مورد، فوری به دادسرا یا دادگاه اطفال و نوجوانان تحویل دهند. انقضای وقت اداری و نیز ایام تعطیل مانع از رجوع به دادسرا یا دادگاه اطفال و نوجوانان نیست.
منظور از طفل، پسر تا پانزده سالگی و دختر تا 9 سالگی است که در صورتی که مرتکب جرمی شوند، پرونده کیفری آنان مستقیماً در دادگاه مطرح می‌شود و در خصوص آنان تحقیقات مقدماتی در دادسرا به عمل نمی‌آید. اما تحقیقات مقدماتی جرایم افراد 15 تا 18 سال به جز جرایم منافی عفت و نیز مجازات‌های درجه هفت (حبس از 91 روز تا 6 ماه) و درجه هشت (حبس تا سه ماه) که مستقیم از سوی دادگاه صورت می‌گیرد، در این دادسرا به عمل می‌آید. همچنین صرف‌نظر از اینکه دادگاه اطفال و نوجوانان با حضور یک قاضی و یک مشاور (از جمله حسب مورد مشاور زن) تشکیل می‌شود، ابتدا دادگاه به سرپرست طفل اعلام می‌کند تا همراه او در دادگاه حاضر شود یا اینکه برای طفل وکیل معرفی کند. در صورت عدم حضور سرپرست طفل یا خودداری از معرفی وکیل، دادگاه برای طفل وکیل تسخیری تعیین می‌کند و چنانچه طفل فاقد سرپرست باشد به دستور دادگاه طفل تا زمان صدور رأی در کانون اصلاح تربیت به طور موقت نگهداری می‌شود.

پیش‌بینی اقدامات تامینی و تربیتی

اقدامات تامینی از جمله تدابیری است که قانونگذار به جهت ملاحظاتی، در مسیر دادرسی کیفری قرار داده و شامل مواردی می‌شود که دادگاه به دنبال کیفر رساندن یا رفتار تلافی‌جویانه نیست بلکه آنچه مهم است، تأمین امنیت و آرامش جامعه در قبال رفتار ناشی از جرایم چنین قشری است. به طور مثال، تسلیم به والدین یا اولیا یا سرپرست قانونی یا اخذ تعهد تأدیب و مواظبت در حسن اخلاق طفل یا نوجوان، از جمله اقدامات تربیتی است. با این هدف که سپردن طفل به آنها واجد جنبه بازدارندگی بیشتری است. بنابراین مهمترین ویژگی‌های اقدامات تامینی و تربیتی، نداشتن رنگ مجازات، ارعاب و تحقیر، قابلیت تجدیدنظر دایمی، رنج‌آور نبودن، اصلاح و تنبه و بازپروری آنهاست. 

ارتکاب جرم تعزیری توسط طفل یا نوجوان 9 تا 15 سال

منظور از تعزیر طبق قانون مجازات اسلامی، تأدیب یا عقوبتی است که نوع و مقدار آن در شرع تعیین نشده و به نظر حاکم واگذار شده و انواع آن از قبیل حبس، جزای نقدی و شلاق باید کمتر از حد باشد. بنابراین این مقررات درباره حدود، قصاص و دیات که جنبه شرعی دارند، جاری نیست. بنابراین جرایم در حقوق جزایی کشور ما در یکی از چهار گروه حدود، قصاص، دیات و تعزیرات قرار خواهند گرفت.
ماده‌ 88 قانون مجازات اسلامی مقرر می‌دارد: درباره اطفال و نوجوانانی که مرتکب جرایم تعزیری می‌شوند و سن آنها در زمان ارتکاب، 9 تا پانزده سال تمام شمسی است حسب مورد، دادگاه یکی از تصمیمات زیر را اتخاذ می کند: تسلیم به والدین یا اولیا یا سرپرست قانونی با اخذ تعهد به تأدیب و تربیت و مواظبت در حسن اخلاق طفل یا نوجوان؛ تسلیم به اشخاص حقیقی یا حقوقی دیگری که دادگاه به مصلحت طفل یا نوجوان بداند با الزام به انجام دستورهای مذکور در بند (الف) در صورت عدم صلاحیت والدین، اولیا یا سرپرست قانونی طفل یا نوجوان یا عدم دسترسی به آنها با رعایت مقررات ماده ١١٧٣ قانون مدنی؛ نصیحت به وسیله قاضی دادگاه؛ اخطار و تذکر یا اخذ تعهد کتبی به عدم تکرار جرم؛ نگهداری در کانون اصلاح و تربیت از سه ماه تا یک سال در مورد جرایم تعزیری درجه یک تا پنج.
بر اساس تبصره یک این ماده، تصمیمات مذکور در دو بند آخر این ماده، فقط درباره اطفال و نوجوانان دوازده تا پانزده سال قابل اجراست. اعمال مقررات بند آخر در مورد اطفال و نوجوانانی که جرایم موجب تعزیر درجه یک تا پنج را مرتکب شده‌اند، الزامی است.
از جمله ابتکارات دیگر قانون مجازات اسلامی سال 1392 این است که در ماده 91 رشد کیفری را در مورد جرایم حدی و قصاص اطفال و نوجوانان پذیرفته است.
این ماده مقرر می‌دارد: در جرایم موجب حد یا قصاص هرگاه بالغ کمتر از 18 سال، ماهیت جرم انجام‌شده یا حرمت آن را درک نکند یا در رشد کمال آنان شبهه وجود داشته باشد، حسب مورد با توجه به سن آنها به مجازات‌های پیش‌بینی‌شده در این فصل محکوم می‌شود. در تبصره‌ این ماده نیز آمده است که برای تشخیص رشد و کمال عقل دادگاه می‌تواند از نظر پزشکی قانونی یا از هر طریق دیگری که مقتضی بداند، استفاده کند.
در این ماده احکام حدود و قصاص برای اطفال زیر 18 سال که در کمال عقل و رشد آنها شبهه وجود داشته باشد اجرا نخواهد شد. به این مفهوم که افرادی که بالغ شرعی هستند (9 سال برای دختر و 15 سال برای پسر) اما زیر 18 سال داشته باشند، اگر شبهه در کمال عقل و رشد آنها باشد مجازات‌های حدود و قصاص برای آنها اجرا نخواهد شد.
در توضیح مطالب فوق باید گفت، قانون مجازات اسلامی سابق تمامی کسانی را که به حد بلوغ شرعی رسیده بودند دارای مسئولیت کیفری کامل می‌دانست و اگر فرد بالغی مرتکب قتل عمدی می‌شد، حکم قصاص برای او صادر می‌شد ولی به لحاظ برخی ملاحظات از جمله ماده 37 کنوانسیون کودک که مقرر داشته کودکان را نمی‌توان به اعدام یا حبس ابد محکوم کرد، اجرای حکم تا رسیدن فرد به 18 سالگی به تعویق می‌افتاد و بعد از رسیدن فرد به 18 سال، حکم اجرا می‌شد.
به گزارش معاونت فرهنگی قوه‌قضاییه، در ماده‌ 92 قانون مجازات اسلامی، به مسئولیت طفل یعنی پرداخت دیه یا ارش، در صورت انجام برخی جرایم اشاره شده است. لازم به‌ذکر است که ارش، دیه غیرمقدر است که میزان آن در شرع تعیین نشده است و دادگاه با لحاظ نوع و کیفیت جنایت و تأثیر آن بر سلامت بزه‌دیده و میزان خسارت وارده با در نظر گرفتن دیه مقدر و با جلب نظر کارشناس، میزان آن را تعیین می‌کند.
در ماده‌ 93 نیز دادگاه می‌تواند در صورت احراز جهات مخففه، اقدامات تأمینی و تربیتی را نیز به اقدام دیگری تبدیل کند. این ماده قانونی یک ارفاق دیگر برای اطفال و نوجوانان بزهکار است که در صورت احراز جهات مخففه، اقدام تأمینی و تربیتی تبدیل می‌شود.
ماده‌ 95 نیز مقرر می‌دارد: محکومیت‌های کیفری اطفال و نوجوانان فاقد آثار کیفری است. این ماده کاملاً با اهداف اقدامات تأمینی و تربیتی منطبق است. زیرا نداشتن آثار کیفری در مورد جرایم این دسته از مجرمین بازگشت به جامعه را افزایش می‌دهد و باعث می‌شود بدون انگ و برچسب بزهکار بودن به آغوش جامعه بازگردند.
ماده 89 قانون مجازات اسلامی در این خصوص مقرر می‌دارد: درباره نوجوانانی که مرتکب جرم تعزیری می‌شوند و سن آنها در زمان ارتکاب، بین 15 تا 18 سال تمام شمسی است مجازات‌های زیر اجرا می‌شود:  نگهداری در کانون اصلاح و تربیت؛ جزای نقدی و خدمات عمومی رایگان.
در تبصره‌ یک ماده 89 مقرر شده است ساعات ارایه خدمات عمومی، بیش از چهار ساعت در روز نیست و در تبصره‌ 2 همان ماده به دادگاه اجازه داده شده است با توجه به وضع متهم و جرم ارتکابی به جای مجازات نگهداری در کانون اصلاح و تربیت یا جزای نقدی، به اقامت در منزل در ساعاتی که دادگاه معین می‌کند یا به نگهداری در کانون در دو روز آخر هفته برای 3 تا 5 سال حکم دهد.
در این ماده ملاک سال شمسی است. همچنین برای افراد 15 تا 18 سال در صورت ارتکاب جرم تعزیری مجازات‌هایی را مشخص کرده است که جنبه تأمینی و تربیتی دارند و حتی در تبصره آن باز هم به دادگاه اختیار داده شده است که در این مجازات‌ها تخفیف قائل شود.
در ماده 90 از قانون مجازات اسلامی، دادگاه می‌تواند با توجه به گزارش‌های رسیده از وضع طفل یا نوجوان و رفتار او در کانون یک بار در رأی خود تجدید نظر کند و مدت نگهداری را تا یک سوم تقلیل دهد یا نگهداری را به تسلیم طفل یا نوجوان به ولی یا سرپرست قانونی تبدیل کند. تجدیدنظر در فرضی صورت می‌گیرد که طفل یک پنجم از مدت نگهداری در کانون اصلاح و تربیت را گذرانده باشد.
در این خصوص یکی از روش‌هایی که می‌تواند وضعیت طفل را در معرض ارزیابی واقعی قرار دهد، این است که وفق ماده 526 قانون آیین دادرسی کیفری، قضات دادگاه اطفال و نوجوانان مکلفند برای بررسی وضعیت قضایی مددجویان و طرز تعلیم و تربیت و پیشرفت اخلاقی آنان، حداقل هر ماه یک بار از کانون اصلاح و تربیت حوزه محل خدمت خود بازدید به عمل آورند.
در تبصره 3 ماده‌ 88 قاضی می‌توانست در مورد تسلیم طفل یا نوجوان به اولیا و سرپرست قانونی‌اش یا اشخاص حقیقی و حقوقی هرچند بار که بخواهد در تصمیمش تجدید نظر کند.
ملاحظه می‌شود موضوع این ماده با ماده 90 تفاوت دارد و تناقضی در کار نیست. در ماده 90 تجدیدنظر قاضی در مورد رأی به نگهداری طفل یا نوجوان در کانون اصلاح و تربیت، فقط یک بار امکانپذیر است، اما در مورد تصمیمات تأمینی و تربیتی و سپردن طفل به والدین یا کانون اصلاح و تربیت و... هر چند بار بخواهد می‌تواند تجدید نظر کند.
رأی دادگاه در این مورد نیز قطعی است و این امر مانع استفاده از آزادی مشروط و سایر تخفیفات با تحقق شرایط آنها نیست. بنابراین، یکی دیگر از تخفیف‌های ویژه‌ای که مقنن برای اطفال و نوجوانان در نظر گرفته است جمع بین تخفیف تقلیل مدت نگهداری در کانون و سایر تخفیفات است.

 

0

در صورتی که مأموری در راستای انجام وظیفه از شخصی، چکی بابت رشوه دریافت کند و بانک از پرداخت چک به علت جعلی بودن امضا، خودداری کند، آیا در خصوص مأمور، جرم تام ارتشا محقق شده است یا با توجه به اینکه امکان دریافت وجه چک به دلیل جعلی بودن آن ممکن نیست، جرم محقق نشده است؟ به این پرسش، برخی قضات و مسئولان سازمان قضایی نیروهای مسلح پاسخ داده‌اند.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی سازمان قضایی نیروهای مسلح، غلام الواری، رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح استان کرمانشاه در این خصوص معتقد است که بزه ارتشا از جمله جرایم علیه آسایش عمومی و ساختار اداری و اجرایی کشور و مخرب‌ترین اثر این جرم، سلب اعتماد عمومی مردم به قوای حاکمه است.

وی می‌گوید: در خصوص مورد سوال سه نظریه ارایه شده است؛ بر اساس نظریه نخست، در اینکه جرم ارتشا کاملاً محقق شده و به وقوع پیوسته، تردیدی نیست. به دلیل آن که اخذ رشوه انجام شده؛ چون همه ارکان جرم از عنصر مادی و معنوی تا عنصر قانونی آن محقق است زیرا یکی از عناصر مادی جرم اخذ سند است که کاملاً محقق است و این موضوع که تحقق عنصر مادی را به وصول وجه نقد، وجه موضوع سند یا چک منوط کنیم، در قانون نیامده است و چنین استنباطی از عبارت «وجه یا مال یا سند پرداخت وجه...» صحیح بنظر نمی‌رسد. آنچه در قانون آمده، قبول سند پرداخت وجه یا تسلیم مال است که این امر با قبول چک یا سند محقق شده است و اینکه چک یا سند بلامحل تشخیص داده شود یا بی‌اعتباری آن محرز شود‌، در اصل وقوع بزه هیچ تأثیری ندارد؛ بنابراین جرم و بزه ارتشا کاملاً با تمام شرایط و ارکان آن محقق شده و قابل مجازات است.

الواری ادامه می‌دهد: نظریه دوم این است که در فرض سوال بزه ارتشا به‌طور کامل واقع نشده است‌؛ زیرا عنصر مادی آن کاملاً به‌وقوع نپیوسته و کامل نیست؛ چون تا زمانی که وجه چک وصول و تبدیل به وجه نقد نشده و متهم آن را وصول نکرده، رشوه کامل نیست و عنصر مادی تحقق نیافته است؛ چرا که چک و سند به خودی خود ارزشی ندارد و این کاشف از آن است که از ابتدا عنصر مادی کامل نبوده؛ اما چون در همین حد هم اقدام عملی و مادی صورت گرفته است، لذا شروع به ارتشا و شروع به جرم تلقی می‌شود و مورد را باید شروع به جرم دانست و مجازات کرد
وی در مورد نظریه سوم می‌افزاید: بر اساس این نظریه، در فرض سوال، هیچ جرمی اتفاق نیفتاده و عمل انجام‌شده ارتشا یا شروع به ارتشا نیست، چرا که در واقع عنصر مادی آن محقق نشده و عقیم مانده است. عنصر مادی جرم با وصول وجه نقد و مال به‌دست‌آمده از سند محقق می‌شود و وقتی که چک، سرقتی، جعلی و بلامحل باشد، کاشف از این است که در ابتدا هم عنصر مادی محقق نبوده و در واقع جرم عقیم است. به‌نظر می‌رسد که نظریه دوم صحیح است چون سند جعلی اساساً و در واقع سند قابل مبادله و دارای ارزش اقتصادی نیست. بنابراین در شمول عناوین وجه نقد رایج یا سند پرداخت وجه یا تسلیم مال قرار نمی‌گیرد.