ارتباط میان اختلال شخصیت خودشیفته و ارتکاب به قتل
آن ها درباره هوش، زیبایی، استعداد، قدرت و... خود خیالپردازی کرده و مدام در ذهنشان به این چنین مواردی می پردازند.همچین فکر می کنند که خاص و بی نظیرهستند و فقط افراد ویژه و عالی رتبه قادر به درکشان خواهند بود و باید فقط با چنین افرادی ارتباط داشته باشند.آن ها به شکل غیرمنطقی و نامعقولی توقع دارند برخورد مطلوبی با آن ها صورت بگیرد و افراد به آن ها نه نگویند و پیروشان باشند.
این افراد استعمارگر بوده و از دیگران در جهت رسیدن به خواسته های خود سوءاستفاده می کنند.افراد خودشیفته فاقد همدلی هستند و خیال می کنند دیگران به آنها حسادت میورزند ولی در بیشتر مواقع خودشان هستند که به دیگران حسادت می کنند.آن ها رفتار بسیار متکبرانه ای دارند.
یکی از مشخصه های بارز این افراد نداشتن تحمل هیچگونه انتقاد و نشان دادن رفتارهای پرخاشگرانه نسبت به انتقادات اطرافیان خود است.بعضی دیگر در مقابل انتقاد دیگران بی تفاوتی کاملی را از خود نشان می دهند.
برخلاف ظاهر خودستا و مغرورشان،اکثرا اعتماد به نفس شکننده ای دارند.
مواجه شدن با بالا رفتن سن و پیری برای آن ها بسیار دشوار و سخت است زیرا زیبایی، قدرت و سایر مزایای جوانی خود را از دست می دهند.آن ها نسبت به از دست دادن علاقهی دیگران و طرد شدن بسیار حساس هستند و تمامی این موارد خودشیفتگان را مستعد افسردگی می کند.
افراد دارای اختلال شخصیت خودشیفته بخاطر عزت نفس شکننده ای که زیر ظاهر مغرور آن ها پنهان شده است، زمانی که ازشان انتقاد شده و یا شکست میخورند و یا تحقیر و طرد می شوند به حالت دفاعی خود رفته و با خشم پاسخ اینگونه موقعیت هارا می دهند. حال اگر میزان این پرخاش خیلی بالا برود یا اختلال شخصیت آنها با عوامل دیگری مانند اختلال شخصیت ضداجتماعی همراه شود ممکن است به سمت جرایم خشونت آمیز و حتی قتل بروند.از طرفی دیگر، به دلیل احساس حق به جانب بودنشان ممکن است فکر کنند اجازه دارند جان یک انسان دیگر را گرفته و مجازات نشوند یا نباید مجازات شوند. این خودمحوری لذت گرایانه می تواند منجر به پیوند میان خودشیفتگی و قتل شود.البته موضوع عدم وجود همدلی در آن ها نیز تاثیرگذار خواهد بود.
کاهوت در ارتباط با آسیب شناسی روانشناختی خودشیفتگی و ارتباط آن با عزت نفس پایین می گوید: "خشن ترین شکل از خشونت در اشخاصی خودشیفته رخ می دهد که برای حفظ عزت نفس خود، احساس قدرت کامل بر محیط اطراف را لازم دارند."
مک کارتی (1972) در تحقیق جامعش بر روی ده نوجوان مرتکب قتل عمد، از آسیب خودشیفتگی به عنوان جزء مهم و اصلی تحریک کننده و تقویت کننده رفتار آدمکشانه نام میبرد و می گوید «تخیلات سادیسمی و اعمال آدمکشانه یا حملات خشونت بار ناگهانی می تواند به عنوان تلاشی برای التیام آسیب خودشیفتگی باشد.»
اتو کرنبرگ (2001) از اصطلاح خودشیفتگی بدخیم برای توصیف سوپر_ایگو آسیب دیده (یا شخصیت که دارای سوپر_ایگو خاموش شده است)، دارای رفتار ضد اجتماعی همراه با ویژگی های پارانوئید استفاده می کند.در واقع از نظر او فردی که دارای خودشیفتگی بدخیم است به طور کلی نگرش تکانشی، پارانوئیدی و لذتگرایانه از خود نشان میدهد و اغلب درگیر تفکر جنایی میشود.
همچنین "مارون" در بیوگرافی روانیش از قاتل سریالی "جان وسلی هاردین" نتیجه می گیرد که خودشیفتگی یک عامل اصلی و مهم در قتل های متعدد ارتکابی در طول دورهی نوجوانی هاردین بود.
یک متا آنالیز مطالعه خودشیفتگی و پرخاشگری که شامل 123000 شرکتکننده بود، نشان داد که اختلال شخصیت خودشیفته با افزایش بیست و یک درصدی پرخاشگری و هجده درصد افزایش در خشونت فیزیکی مرتبط است. همچنین ارتباطی بین اختلال شخصیت خودشیفته و خشونت خانگی وجود دارد. خطر خشونت زمانی که یک اختلال شخصیت ضداجتماعی نیز در میان باشد، افزایش می یابد، وضعیتی که اغلب به عنوان خودشیفتگی «بدخیم» شناخته می شود.
به طور کلی تحقیقات نشان می دهد که افراد دارای اختلال شخصیت خودشیفته می توانند رفتار های خشونت آمیز داشته باشند. بخصوص زمانی که تحریک شده، عزت نفس آن ها زیرسوال رفته و یا به خواسته خود نمی رسند. اما اکثریت آن ها خشن نیستند وسمت جرایم خشونت آمیز و قتل نمی روند.
از طرف دیگر مطالعاتی که در زمینه قتل های سریالی صورت گرفته است؛ بیانگر آن است که اغلب قاتلان سریالی از اختلالات شخصیتی خودشیفتگی و ضد اجتماعی رنج میبرند. بدیهی است همه ی افراد مبتلا به اختلالات فوق لزوماً مرتکب قتل های سریالی نمی شوند. اما اغلب قاتلان سریالی مبتلا به اختلالات مزبور هستند.
گردآورنده: یلدا امیرساسان
منابع:
کتاب خلاصه روانپزشکی کاپلان و سادوک
- لینک منبع
تاریخ: یکشنبه , 14 آبان 1402 (00:28)
- گزارش تخلف مطلب