آثار اشتباه در موضوع معامله
مقدمه
انسان موجودی اجتماعی است و روابط گوناگون افراد با یکدیگر از عناصر سازنده هر اجتماعی است. لازمه برطرف ساختن نیازهای معیشتی افراد جامعه، برقراری روابط قراردادی و کوشش در جهت استحکام این روابط است؛ بنابراین ضرورت وجود نظم تجاری اجتماع و استواری معاملات و قراردادهایی که افراد جامعه منعقد میسازند، ایجاب میکند که تا حد ممکن از مخدوش شدن و تزلزل عقود جلوگیری شود. از طرف دیگر رعایت حقوق افراد سازنده اجتماع و همچنین توجه به اصول و ارکان تشکیل دهنده قراردادها و نیز حکم عقل و منطق حاکم بر جزء جزء روابط تجاری، دو مصلحت را در تضاد و تعارض با یکدیگر قرار میدهد: مصلحت لزوم حفظ روابط قراردادی و مصلحت حفظ حقوق افراد و عناصر تشکیل دهنده عقود.
سئوالی که در تعارض این دو منفعت به ذهن میرسد، این است که کدام را باید ترجیح داد و چرا وظیفه حقوقدان، آشتی دادن این دو منفعت تا حد ممکن و انتخاب مصلحت ارجح در صورت عدم امکان اجرای هر دوست. از طرفی برقراری اصولی که در جهت استواری عقود عمل میکنند (مانند اصل لزوم و صحت) و از طرف دیگر ضمانت اجراهایی مانند بطلان، فسخ و عدم نفوذ که مصالح افراد را در مواجهه با این اصول تضمین میکنند حقوقدان را به تفکر و اندیشه وا میدارد که مجرای هر یک و دلایل عقلی بر انتخاب این مجرا را بیابد وتعارض بین مصالح اجتماعی و فرد را تا حد ممکن با عقل و اصول حقوقی منطبق سازد.
یکی از عوامل بروز این تعارض، اشتباه طرفین عقد است. گاه پیش میآید که طرفین عقد یا یکی از آنها در عقد دچار اشتباه شده، تصوری نادرست از موارد مختلف عقد در ذهن میپرورانند. چنین اشتباهی میتواند در ماهیت، سبب، غرض، طرف و بالاخره موضوع عقد رخ دهد. موضوع این مقاله بررسی اشتباه و آثار آن در موضوع عقد است که برای پرداختن به آن، بررسی سابقه قانون مدنی ایران ضروری است.
قانون مدنی ایران1 که در هجدهم اردیبهشت 1307 به تصویب مجلس وقت رسید، ترکیبی از فقه جعفری و حقوق اروپایی است؛ اما تقلید تدوین کنندگان آن از حقوق اروپایی در بعضی موارد،باعث بروز مشکلاتو تعارضهایی در عمل شده است؛ قانونگذار ایرانی، موادی را در زمینه "اشتباه" بطور کلی و "اشتباه در موضوع عقد"، از قانون مدنی فرانسه دیکته کرده و در کنار آن، موادی را نیز عینا از متون فقهی و نظر مشهور فقهای امامیه اقتباس نموده است2 که بطور پراکنده، اشتباه در موضوع عقد و اثر آن را در عقد بررسی میکند.این دو دسته مقررات، ظاهرا تفاوتهای فاحشی با یکدیگر دارند و سبب بروز اختلاف نظرهایی بین حقوقدانان در بهدست دادن راه حلی برای "اشتباه" و "اشتباه در موضوع عقد" شده است.
انگیزه نگارش این مقاله،ایجاد تلفیق صحیح ومنطقی بین مواد قانون مدنی و پاسخدادن به سؤالاتیاستکهدر جریان این تلفیق به ذهن میرسد از جمله:
منظور از "عدم نفوذ" در مواد 199 و 200 قانون مدنی چیست؟
ضمانت اجرای اشتباه در موضوع عقد در قانون مدنی ایران بطلان است یا عدم نفوذ به معنای خاص آن؟
تعارض بین مواد 199 و 200 قانون مدنی را با ماده 353 همان قانون چگونه میتوان حل کرد؟
تعریف اشتباه: اشتباه از ماده "شبه" به معنی "مثل و مانند" و جمع آن "اشباه" است. "شبهه" از مشتقات آن، به معنی "پوشیدگی کاری یا امری، یا شک و گمان در چیزی"، و جمع آن "شبهات" است.3
در تعریف حقوقی، "اشتباه" عبارات و جملات متعددی ارائه گردیده است از جمله: پندار نادرست از حقیقت و نمایش نادرست واقعیت در ذهن4 یا تصور خلاف واقع که در امور مادی و معنوی ممکن است، رخ دهد.5 طبق تعریف اول اشتباه در محدوده پدیدههای روانی قرار میگیرد و منظور از واقعیت در آن "واقعیت حقوقی" است. دکتر امامی نیز اشتباه را "اعتقاد به امری که مطابق حقیقت نباشد"6 تعریف کرده است. تنها فرق این تعریف با تعاریف دیگر در به کار بردن کلمه "اعتقاد" به جای "تصور و گمان" است که اثری قویتر از پندار دارد.
با توجه به این تعاریف، میتوان گفت اشتباه در لغت، پندار نادرست از حقیقت است که هرگاه در امور حقوقی رخ دهد، موضوع بحث حقوق قرار میگیرد و تعاریفی که در این باره داده شد، تقریبا شبیه بوده و جز اختلافی اندک در آنها دیده نمیشود.
مبنای اثر اشتباه در عقد
الف) مبنای فقهی:
در رابطه با مبانی فقهی اشتباه، باید به دلایل نقلی قرآن و حدیث و همچنین دلایل عقلی مراجعه کرد:
اول قرآن: خداوند در آیه 29 سوره نساء، خوردن مال دیگری را بناحق، نهی کرده و روشی را که از آن میتوان به مال دیگری دست یافت، تجارت از روی تراضی دانسته است. بنابراین " الا أن تکون تجاره عن تراض منکم " میتواند بیانگر این باشد که عقد باید همراه با رضایت طرفین باشد.
دوم سنّت: مطابق حدیث نبوی "رفع"، یکی از مواردی که بار تکلیف را از دوش انسان بر میدارد، خطاست؛ "رفع عن أمتی تسعه: السهو، و الخطأ و..."
سوم عقل: با توجه به ملازمه عقل و شرع و با توجه به اینکه عقل سلیم نسبت دادن آثار عملی را که از روی رضایت صورت نگرفته، نمیپسندد، باید معامله ناشی از اشتباه را غیر نافذ بدانیم. قاعده فقهی "ما وقع لم یقصد و ما قصد لم یقع" و "العقود تابعه للمقصود" که برخاسته از عقل، است از مبانی اساسی اشتباه است.
ب) مبانی قانونی:
مواد 199، 200، و 201 قانون مدنی حکم کلی اشتباه را بیان داشته است؛ ماده 199 بطور عام از اشتباه و انواع آن صحبت کرده است. ماده 200 در مورد اشتباه در موضوع عقد و ماده 201 اشتباه در شخص طرف معامله و تعدادی دیگر از مواد قانون مدنی بطور پراکنده، درباره اشتباه در موضوع عقد است؛ از جمله ماده 353 که در رابطه با اشتباه در جنس موضوع عقد و موادی از قانون مدنی است که احکام خیارات، تدلیس، عیب و... را بیان میدارد.
اشتباه در انواع موضوع قرارداد
قلمرو اشتباه در موضوع عقد بسیار وسیع است. از انجا که هر مال دارای جنبههای مختلف است و اشتباه در هر یک از این جنبهها میتواند بحث برانگیز باشد، بررسی هریک از این موارد در مشخص کردن آثار اشتباه در عقد میتواند مؤثر واقع شود. قبل از وارد شدن به بحث انواع اشتباه در موضوع عقد، ابتدا باید دید که " موضوع عقد " یا همان مورد معامله چیست؟
موضوع عبارت است از چیزی که امری به آن اسناد داده میشود. مبتدا و فاعل را در اصطلاحات منطق و حقوق، موضوع نامیدهاند.7 اما برای روشن کردن مفهوم "موضوع عقد" باید به نوع عقد توجه داشت. مثلاً در عقد اجاره، موضوع عقد عبارت است از تملک منافع مال در برابر عوض معین. یا در عقد هبه، موضوع عقد عبارت است از تملک مالی به دیگری بطور مجانی؛ بنابراین موضوع معامله عبارت است از مبادله دو مال یا ایجاد تعهد.
همچنانکه مشاهده شد، موضوع عقد در معنای واقعی خود، متفاوت از آن چیزی است که مورد بحث ماست. منظور از موضوع عقد در بحث ما، مالی است که معامله براساس آن صورت میگیرد. البته موضوع عقد از این نظر میتواند کالا و شیء، انجام عمل و ایفای تعهد یا حق معنوی باشد. مثلاً در بیع اتومبیل، موضوع عقد، اتومبیل است. در ساخت خانه و آبیاری باغ، موضوع عقد انجام عمل ساخت و آبیاری است و در فروش حق التألیف یا حق سرقفلی، موضوع عقد، حق معنوی است. با روشن شدن مفهوم موضوع عقد، اینک به اشتباه در هر یک از انواع آن میپردازیم:
الف) موضوع معامله عین است:
معمولترین حالت در عقود وقتی است که موضوع عقد، مال باشد. در این حالت سه فرض متصور است:
1 مال مورد معامله، عین شخصی باشد.
2 مال موضوع عقد، کلی در معین باشد.
3 مال موضوع عقد، کلی فی الذّمه باشد.
هرگاه خریدار و فروشنده، یک دستگاه اتومبیل معین را مورد قصد قرار داده باشند، موضوع عقد، عین شخصی است. هرگاه فروشنده ایجاب فروش صد کیلو برنج از ده تن برنج موجود در انبار خود را بدهد موضوع عقد، کلی در معین است. و بالاخره هرگاه فروشنده ایجاب فروش صد کیلو برنج را بدون تعیین آن بدهد موضوع عقد، کلی فی الذمه یعنی صادق بر افراد عدیده است.
اشتباه در موضوع عقد در هر یک از سه حالت مذکور میتواند رخ دهد. در مورد عین معین وکلی در معین که موضوع روشن است؛ آنچه ممکن است مورد ابهام باشد، اشتباه در موضوع عقد است که بطور کلی توسط فروشنده بر عهده گرفته شده و صادق بر افراد عدیده است. در صورت کلی بودن مبیع، بیع وقتی صحیح است که مقدار، جنس و وصف آن ذکر شود. در این حالت، تصور بروز اشتباه نمیرود؛ زیرا هرگاه طرفین در مذاکرات حین عقد خود، کلیه خصوصیات مبیع را مشخص نکرده باشند، چنین بیعی اصلاً صحیح نیست.8 همچنین هرگاه مقدار، جنس و وصف موضوع عقد توسط طرفین مشخص شده باشد، نه خریدار ونه فروشنده نمیتوانند به بهانه بروز اشتباه، عقد را مورد سؤال قرار دهند؛ زیرا فروشنده مکلف به تسلیم کالایی با خصوصیات مورد توافق بوده و خریدار نیز مکلف به تحویل گرفتن همان مال است؛ "فإن المبیع إذا کان شخصیا فلیس له فرد آخر حتی یطالب بذلک و أما إذا کان کلیهً فلا معنی لانتفاء الوصف فیه إلا إذا فرضنا تعذر الموصوف لفقد جمیع مصادیقه".9
اشتباه در صورت نوعی عقد:
اگر مورد معامله عین معین باشد و عرفا مخالف با آنچه در قصد عاقد خطور کرده باشد، آن را اشتباه در صورت عرفیه موضوع عقد گویند؛ مثل خرید میز به جای صندلی یا خرید کفش زنانه به جای کفش مردانه. در مثالهای مذکور هر چند جنس میز و صندلی یکی است یا کفش زنانه از نظر نوع با کفش مردانه فرق دارد، چنین اشتباهی باعث بطلان عقد میگردد؛ زیرا آنچه خریدار و فروشنده بر آن قصد کردهاند، دو چیز متفاوت است و شرط مطابقت ایجاب و قبول که شرط صحت عقد میباشد معدوم است. در واقع باید گفت اصلاً عقدی به وجود نیامده است تا درباره آثار اشتباه در آن صحبت کرد.
در فقه و قانون مدنی نیز تصریح شده که مورد معامله باید مشخص و غیرمبهم باشد(م 216 ق. م) و هرگاه مورد معامله معین نباشد، بیع باطل است؛ مانند فروش یکی از دو خانه. همچنین ماده 351 ق. م تصریح دارد که هرگاه مبیع کلی بوده یعنی بر افراد عدیده صادق باشد، به شرطی بیع صحیح است که مقدار، جنس و وصف بیع ذکر شود. یعنی فرد کلی مورد معامله را با توصیف از افراد کلی جدا کند تا مبیع به این صورت مشخص شود.
اشتباه در اوصاف و عوارض موضوع عقد:
گاهی مبیع از نظر صورت عرفی، همان است که فروشنده و خریدار قصد کرده اما در اوصاف و عوارض آن دچار اشتباه شدهاند. اوصاف و عوارض موضوع معامله به دو دسته تقسیم میشود:
اول اوصاف اساسی یا جوهری: عبارت است از اوصافی از شیء، که ماهیت و ذات آن را تشکیل میدهد وتغییر در آن، باعث تغییر در ماهیت و ذات شیء میشود. در فقه به اینگونه اوصاف، وصف جوهری گویند و در قانون مدنی با اصطلاح " خود موضوع معامله " معرفی شدهاند. ماده 200 ق.م اشتباه را وقتی موجب عدم نفوذ معامله میداند که مربوط به خود موضوع عقد باشد. افزودن قید "خود" در این ماده، نشانه آن است که اشتباه در اوصاف خاصی از مورد معامله موجب عدم نفوذ معامله میشود؛ نه اینکه اشتباه در هر وصفی را بتوان بهانهای جهت غیر نافذ بودن عقد دانست. کلمه "خود" در این اصطلاح، به اوصافی برمیگردد که وابسته به خود و ماهیت موضوع عقد هستند.
در تشخیص مفهوم "وصف اساسی" و همچنین منظور از قید "خود" در این اصطلاح، دو مکتب نوعی و شخصی ملاکهایی را ارائه نمودهاند:
مکتب نوعی: در این مکتب، ملاک نوعی در مقابل ملاک شخصی قرار گرفته بدون توجه به مقاصد و نیات اشخاص، درباره خود موضوع معامله قضاوت میشود. معیاری که مکتب نوعی برای تشخیص مفهوم کلمه " خود " به کار میبرد، صرف نظر از اراده اشخاصی که معامله را منعقد میسازند، متفاوت است. مثلاً رومیان اعتقاد داشتند جنس مادهای که موضوع عقد را تشکیل میدهد وصف اصلی یا ذاتی آن است و بنابر این اعتقاد، هرگاه شخصی شمعدانی آب طلا داده شده را به گمان اینکه از طلا ساخته شده البته با توجه به قدمت و عتیقه بودن آن میخرد، طبق معیار مکتب نوعی یا مادی، اشتباه در جنس شمعدان، بدون در نظر گرفتن قصد خریدار از خرید آن که همان قدمتش میباشد، در عقد اثر دارد.10 با این تعدیل، برخی مشکلات قبل همچنان باقی میماند، اما تا حدی میتوان از قابلیت انعطاف عرف استفاده کرد و به مقاصد افراد در انعقاد معامله نزدیک شد.
مکتب شخصی: در این مکتب، ملاک اصلی برای تشخیص اوصاف اساسی معامله، قصد و نظر طرفین عقد است؛ بنابراین هرگاه خریدار، شمعدان مطلا را نه به خاطر جنس، بلکه به خاطر قدمت آن بخرد، نمیتوان به دلیل اشتباه در جنس، عقد را مخدوش ساخت. عرف در صورتی میتواند در تعیین وصف اساسی مورد معامله دخالت کند که قصد طرفین روشن نباشد. این ملاک به اراده افراد احترام میگذارد، بر خلاف مکتب نوعی که به اراده افراد توجه ندارد. این مکتب به استواری عقود تمایل بیشتری دارد؛ لذا عقود و تشریفات آن را در وهله اول اهمیت قرار داده است، تا در حد ممکن، مقاصد اطراف معامله، به ساخت تشریفاتی عقود لطمهای وارد نسازد. با تعدیلی که در مکتب نوعی صورت گرفت و با به کار بردن ملاک عرف برای تشخیص اوصاف اساسی معامله، میتوان این دو مکتب را تا حد زیادی به یکدیگر نزدیک کرد؛ چرا که عرف در مقایسه با معیارهای مشخص مثل "جنس" از جمود کمتری برخوردار است.
دوم اوصاف فرعی یا عرضی: اوصاف فرعی، در نقطه مقابل اوصاف اصلی عبارت است از اوصافی که تغییر در آنها تأثیری در ماهیت و ذات شیء نداشته باشد. در فقه از این اوصاف به اوصاف عرضی تعبیر شده که اشتباه در آنها تأثیری در عقد ندارد.
در این قسمت میخواهیم به فروض مختلف اشتباه در اوصاف موضوع عقد پرداخته صرف نظر از اینکه وصف مورد اشتباه، اصلی است یا فرعی، اشتباه در کیفیت، کمیت و ارزش مورد معامله را بررسی میکنیم.
اشتباه در کیفیت: برای مشخص شدن مبیع سه فرض وجود دارد:
1 مبیع از روی نمونه معرفی میشود.
2 مبیع به وصف مشخص شود.
3 مبیع به رؤیت سابق خریده شود.
قابل ذکر است که به کار بردن کلمه "مبیع" دلیل مختص دانستن اشتباه به عقد بیع نیست؛ بلکه از آنجا که احکام کلی عقود معمولاً در کتاب بیع مورد بحث قرار میگیرد به جای " موضوع عقد " از "مبیع" استفاده شده است.
مبیع از روی نمونه معرفی شود؛ ممکن است بیع از روی نمونه به عمل آید. گاهی فروشنده، نمونهای از مبیع را به خریدار نشان میدهد و تعهد میکند که مبیع مانند نمونه باشد؛ سپس معلوم میشود که مبیع مانند نمونه نبوده است و در اوصاف مبیع دچار اشتباه شدهاند. ماده 354 قانون مدنی در این مورد چنین میگوید: " ممکن است بیع از روی نمونه به عمل آید، در این صورت، باید تمام بیع مطابق نمونه تسلیم مشتری شود والا مشتری خیار فسخ خواهد داشت. "
باید یادآوری کرد که مبیع در این ماده به عین معین یا کلی در معین است. چه هرگاه مبیع، کلی فی الذمه باشد، بایع موظف است عین آنچه را وصف کرده، به مشتری بدهد. در موردی که مبیع، کلی در معین بوده مانند اینکه شخصی مقدار معینی کالا داشته باشد و نمونهای از ان را به خریدار نشان دهد و بگوید از این نمونه به تو میفروشم و هیچ کدام از کالاها مانند نمونه نبوده و اوصاف نمونه را نداشته باشد، اشتباه در وصف صورت گرفته است؛ اما هرگاه شخصی نمونه کالا را نشان دهند و بگوید کالایی مشابه این را به شما میفروشم در حالی که مبیع شخصی نباشد، در چنین حالتی نمیتواند به اشتباه در وصف، استناد کند؛ بلکه فروشنده وظیفه دارد کالای مطابق نمونه را در اختیار خریدار قرار دهد.
مبیع به وصف معرفی شود؛ در این حالت مبیع با توصیف فروشنده یا خریدار مشخص میشود. هرگاه توصیف توسط فروشنده صورت گیرد و خریدار بدون دیدن مبیع، آن را براساس توصیف بایع بخرد و سپس متوجه شود که در دارا بودن صفات مذکور، دچار اشتباه شده است، میتوان حق فسخ برای خریدار قرار داد(ماده 410 ق. م). البته هرگاه مبیع توسط بایع دیده نشده، اما مشتری آن را دیده باشد و در مورد اوصاف آن، اشتباه واقع شود، این بابع است که خیار فسخ براساس اشتباه خود خواهد داشت(ماده 411 ق.م)؛ مانند اینکه بایع قبلاً مالی را از دیگری خریده و پیش از مشاهده مال خریداری شده، آن را به دیگری فروخته باشد و بعد متوجه شود که مال فروخته شده دارای اوصافی است که در قیمت آن تأثیر دارد. ماده 411 با حکم خود زیان بایع را جبران میکند.
در مورد اشتباه در وصف مورد معامله، گاهی وصف بصورت شرط بیان میشود مثلاً میگوید فلان فرش را به تو فروختم به شرط اینکه زمینه لاکی باشد و بعد از بیع،کاشف به عمل میآید که فرش زمینه کرم رنگ داشته است. در این مورد با توجه به ماده 235 قانون مدنی میتوان خیار فسخ برای مشروط له قایل شد.
صفت شرط شده در مورد معامله میتواند مربوط به کمیت یا کیفیت آن باشد که در صورت اشتباه در وصف کمیت، میتوان ما بازای آن را از ثمن دریافت کرد. اما در مقابل شرط وصف کیفی، نمیتوان ما بازایی برای آن در نظر گرفت و مشروط له فقط حق فسخ دارد (ماده 235 ق. م). منظور از شرط صفت در ماده 235 ق. م شروطی است که بر اوصاف عرضی قرار میگیرند؛ زیرا در مورد شرط مبتنی بر اوصاف جوهری که در ماده 353 قانون مدنی مورد بحث قرار گرفته، ضمانت اجرای دیگری غیر از خیار داده شده است.
مبیع به رؤیت سابق خریده شود؛ گاه مبیع شخصی، قبلاً توسط خریدار دیده شده است و به استناد رؤیت سابق و با این تصور که مبیع هنوز دارای همان اوصاف سابق است، خریده میشود. در این حالت ممکن است در وصف مبیع، اشتباه صورت گیرد؛ البته منظور از وصف در اینجا نیز همان اوصاف فرعی است و در این حالت برای خریدار حق فسخ خواهد بود(ماده 413 ق.م).11
توجه داشته باشید که کمیت مورد معامله باید هنگام عقد معلوم باشد وگرنه سبب بطلان عقد خواهد بود، که شرط کردن نیز یکی از طرق رفع ابهام است. زیرا با ذکر شرط، بنای طرفین بر معلوم بودن کمیت است که اگر کمیت جنبه فرعی داشته باشد، مثل متراژ زمین در روستا و زمینهای زراعی، تخلف از شرط (مثلاً 1000 متر بودن زمین) حق فسخ به وجود میآید و اگر کمیت جنبه اساسی داشته باشد، (مثل 100 متر زمین از قرار متری...) هم حق فسخ به وجود میآید و هم فقط میتواند ثمنی را که اضافه داده، پس بگیرد.
اشتباه در کمیت:
کمیت مبیع عبارت است از هر چیزی که در مبیع قابل اندازهگیری باشد و به آن "وصف داخلی"12 نیز گفته میشود. چنانکه از ماده 234 ق.م. درباره اقسام شرط بر میآید "شرط صفت عبارت است از شرط راجعه به کیفیت و کمیت مورد معامله"؛ بنابراین کمیت نیز از اوصاف معامله به شمار آمده است.
در پاسخ به این سؤال که آیا وصف کمیت جزو اوصاف فرعی است یا جوهری؟ باید گفت عدهای گاهی آن را جزء اوصاف فرعی و گاه جز اوصاف جوهری میدانند؛ "وصف کمیت مورد معامله از این لحاظ که تعیین کننده مقدار موضوع معامله است، ذاتی و جوهری به شمار میآید؛ ولی از این جهت که حاوی وصف اجتماع اجزای مورد معامله است در زمره اوصاف فرعی قرار میگیرد. پس هرگاه مبیع کمتر از مقدار معهود در آید، بهدلیل فقدان وصف اجتماع، خریدار حق فسخ دارد و بر مبنای کمبود مقدار (وصف ذاتی) میتواند از ثمن به نسبت بکاهد."13
مواد 355، 384 و 385 ق.م، احکام مربوط به اشتباه در کمیت مورد معامله را بیان داشته است. ماده 384 در موردی بحث میکند که مبیع کمتر یا بیشتر از مقدار معین در بیع بوده است. در این صورت برای مشتری و بایع، در وهله اول حق فسخ قرار داده شده و همچنین در صورت فسخ توسط هریک از طرفین، طرف مقابل باید ما به التفاوت ثمن را به نسبت کسری یا زیاده در مبیع بپردازد. این ماده صرفنظر از نوع مبیع، برای کسی که نقیصه بر او وارد شده، حق فسخ قرار داده است. ضمنا در صورت عدم فسخ، قسمتی از ثمن که اضافه پرداخت شده، باید به صاحب فسخ برگردانده شود. از قسمت آخر ماده 384 میتوان استنباط کرد که بیع نسبت به میزان زیاده از ثمن یا مبیع باطل است؛ به همین دلیل هرگاه مبیع از نظر کمیت، کمتر از مقدار معین در معامله باشد و خریدار بیع را فسخ کند، تمام ثمن به او بازگردانده میشود اما اگر بیع را فسخ نکند، بایع مکلف است قیمت میزان نقیصه را به نسبت کل ثمن حساب کرده، به خریدار بازگرداند. یعنی بیع نسبت به این مقدار از مبیع که کمتر از میزان معین در معامله بوده است، باطل است. با توجه به این حکم کلی، متوجه میشویم که کمیت را "وصف جوهری" دانسته است؛ زیرا برای اشتباه در آن، طبق ماده 384 ق.م، حکم بطلان بیع را قرار داده است.
ماده 384 شامل کلیه انواع مبیع میگردد و در ماده 385 قانونگذار قایل به تفکیک شده است؛ به این صورت که هرگاه مبیع غیر قابل تجزیه بوده و تجزیه آن متضمن ضرر باشد، حکم جداگانهای در صورت وقوع اشتباه در کمیت، بر آن بار کرده است. پس حکم ماده 384 عام و حکم ماده 385، خاص است و از این دو ماده میتوان نتیجه گرفت که وصف کمیت هرگاه در معامله شرط شده باشد در مبیع قابل تجزیه، از اوصاف جوهری و در مبیع غیر قابل تجزیه، از اوصاف عرضی است. در ماده 384 اجزائی از ثمن در مقابل اجزای مبیع است و نسبت کم یا زیادی به مالک آن بر میگردد؛ اما در ماده355 چنین نیست و ثمن در مقابل یک مبیع به صورت مجموعه قرار گرفته و در ماده 385 نیز گاه ممکن است، اجزاء ثمن در مقابل اجزاء بیع باشد و گاه ممکن است به علت غیر قابل تجزیه بودن بیع، فسخ شود که ماده این مورد را ذکر کرده است.
علاوه بر این دو ماده که اشتباه در کمیت مورد معامله را بررسی میکند ماده355 حکمی خاص را در بیع املاک، بیان داشته است. ملک یا زمین ممکن است قابل تجزیه یا غیر قابل تجزیه باشد. معمولاً اگر مقدار نقصانی از ملک به گونهای نباشد که به کیفیت زمین لطمه وارد سازد، قابل تجزیه است و در این صورت باید حکم ماده 384 را بر آن بار کرد. اگر هم زمین غیر قابل تجزیه بوده یا تجزیه آن متضمن ضرر باشد حکم ماده 385 را باید اجرا کرد. اما معلوم نیست به چه جهت حکمی خاص در بیع املاک آورده شده که آن هم مستند به خبر عمربن حنظله است.14 تفاوت ماده 355 و 384 در این است که طبق ماده 384 اگر مبیع از حیث مقدار، کمتر از میزان معین در بیع باشد، بایع مکلف میشود در صورتی که مشتری، بیع را فسخ نکند و بپذیرد ما به التفاوت ثمن را به مشتری بپردازد و همچنین است هرگاه مبیع از جهت کمیت بیش از مقدار معین در معامله درآید. اما در ماده 355 برگرداندن مابه التفاوت را با تراضی طرفین قرارداده است. پس، از مدلول ماده چنین بر میآید که هرگاه مشتری نخواهد بیع را فسخ کند، نمیتواند بایع را اجبار به پرداخت بقیه ثمن به ازای کسری کند؛ بلکه اگر توانست بایع را راضی به پرداخت بقیه ثمن کند که هیچ، والا فقط برای او حق فسخ باقی میماند.
با این توضیحات، میتوان گفت وصف کمیت هرگاه در معامله شرط نشده باشد، هیچ حقی برای بایع یا مشتری درخصوص زیاده یا نقیصه نیست؛ اما هرگاه کمیت بصورت شرط صفت در آمده باشد، در صورتی که مبیع قابل تجزیه باشد، وصف کمیت از اوصاف جوهری و در صورتی که غیر قابل تجزیه باشد، از اوصاف عرضی است و در مورد معامله املاک نیز حکم خاص ماده 355 قانون مدنی جاری است. پس هرگاه شخصی فرشی را به شرط اینکه دوازده متر باشد بخرد و هنگام تسلیم، کاشف به عمل آید که فرش ده متری بوده است، از آنجا که نمیتوان مقدار اضافه را بطور جداگانه به او تحویل داد، برای مشتری خیار فسخ قرار داده شده است تا به این صورت از ورود ضرر به او جلوگیری شود. اما اگر مبیع، ده تن گندم بوده و هنگام تسلیم، نُه تن باشد، چون گندم قابل تجزیه است، مشتری میتواند معامله را فسخ یا ابقا کند که در این صورت، بایع مکلف است قیمت یک تن گندم کسری را به نسبت ثمن به مشتری برگرداند.
اشتباه در ارزش مورد معامله: در این فرض، بایع یا خریدار درباره ارزش مال مورد معامله در اشتباه هستند. فرضا مشتری به تصور اینکه خانه مورد معامله صد میلیون ریال میارزد، آن را میخرد و سپس متوجه میشود که آن خانه در واقع پنجاه میلیون ریال ارزش داشته است و یا بالعکس، بایع به تصور اینکه خانه او پنجاه میلیون ارزش دارد، آن را میفروشد و پس از معامله، متوجه شود که درخصوص ارزش آن در اشتباه بوده است و آن خانه صد میلیون ریال ارزش داشته است.
برای اشتباه در ارزش مورد معامله، در فقه اصطلاح "غبن" به کار رفته که عبارت است از تملیک مالی با قیمت زیادتر از قیمت واقعی در صورت جهل دیگری.15 در مورد میزان اشتباه در ارزش مورد معامله و مؤثر بودن آن در ایجاد غبن، باید عرف را معیار قرار داد. بدین صورت که آیا از دیدگاه عرف، اشتباه صورت گرفته در ارزش مورد معامله، قابل مسامحه است یا خیر؟ البته بعضی از فقها برای تشخیص عرف قایل به مثال شدهاند؛ از جمله شیخ انصاری که تفاوت قیمت تا یک دهم و دو دهم را نسبت به قیمت واقعی، قابل مسامحه دانسته، موجبی برای وقوع غبن نمیداند.16
کم و زیاد بودن ثمن، با در نظر گرفتن شروطی که ضمیمه عقد بیع شده است، اندازهگیری میشود؛ مثلاً هرگاه مالی که صد دینار ارزش داشته به قیمتی بسیار کمتر از آن فروخته شود و برای بایع شرط خیار فسخ قرار داده شود، عرفا غبنی صورت نگرفته است؛ زیرا جنسی که با بیع خیاری فروخته میشود، ثمن آن از ثمن مبیع در بیع غیر خیاری و لازم کمتر است و همچنین در رابطه با غبن باید گفت که شرط است تا اشتباه در ارزش مورد معامله، در اثر خدعه دیگری نباشد؛ زیرا در این صورت جای اعمال خیار تدلیس است.17
ب) موضوع معامله، انجام کار است.
گاهی موضوع عقد، انجام عمل است. مثل اینکه آبیاری زمینی در مدت معینی مورد تعهد قرار میگیرد و پس از عقد مشخص میشود که یکی از طرفین درباره اندازه زمین در اشتباه بوده است. البته ممکن است در این مثال گفته شود که زمین، موضوع عقد نیست بلکه آبیاری موضوع عقد است؛ اما به هر حال زمین در موضوع عقد مؤثر است؛ زیرا هرچه زمین بزرگتر باشد، آبیاری آن وقت بیشتری میگیرد.یا اینکه آبیاری باغی را به تصور اینکه درخت در آن کاشته شده است براساس معاملهای برعهده میگیرد و سپس متوجه میشود که در آن باغ، گل کاشته شده است. چنین اشتباهی نیز در نفس عمل مورد تعهد(آبیاری)، مؤثر است؛ زیرا گل نسبت به درخت احتیاج بیشتری به دفعات آبیاری دارد؛ یا در همین مثال، متعهد در نوع آبیاری دچار اشتباه شده باشد و با تصور اینکه آبیاری قطرهای است، انجام عمل را تعهد میکند و بعد متوجه میشود که آبیاری به طریق دیگری مثلاً نشتی باید صورت گیرد. در تمام حالات فوق، متعهد یا متعهد له میتوانند در خصوص موضوع معامله، ادعای اشتباه کنند؛ زیرا اشتباه در موضوع معامله مختص به عین بودن آن نبوده و مبانی فقهی که بر اشتباه آورده شده است از جمله آیه "تجاره عن تراض" و قاعده "ماقصد لم یقع و ما وقع لم یقصد" در این موارد نیز صادق است.
در بحث مستند قانونی این اشتباه، باید به ماده 523 قانون مدنی در خصوص عقد مزارعه، اشاره کرد که اشتباه در نوع عملی را که باید بر روی زمین انجام شود، مطرح ساخته به عامل، حق فسخ معاملهرا داده است. همین حکم طبق ماده545ق.م. در مورد مساقات نیز جاری است. البته برخی موارد استثنائی وجود دارد که اشتباه در مورد معامله که تعهد است، تأثیری در آن ندارد؛ مثل"ماده 694 ق.م. در ضمان عقدی، که هرگاه ضامن درباره دینی که ضمانت آن را میکند، دچار اشتباه شده باشد، نمیتواند به استناد این اشتباه، عقد را متزلزل سازد؛ چرا که علم ضامن به مقدار و اوصاف و شرایط دینی که آن را ضمانت میکند، شرط نیست.
ج) موضوع معامله حق معنویاست
منظور از حق معنوی، "حقی است غیر از حق عینی و حق دینی؛ از این رو که نه به عین و نه به ذمه تعلق میگیرد. بلکه مزیتی است قانونی و غیر مادی، مانند حق مخترع به اختراع خود."18
موضوع معامله میتواند حقوق معنوی مثل حق التألیف یا حق سر قفلی و غیره باشد و همچنان که در موضوع عین و تعهد میتواند اشتباه رخ دهد، هرگاه موضوع معامله، حق معنوی باشد و در آن اشتباه اساسی رخ دهد، میتوان این اشتباه را در معامله مؤثر دانست؛ مانند اینکه نویسندهای حق التألیف کتاب داستان خود را میفروشد و خریدار به تصور اینکه حق التألیف کتابی با موضوع حقوقی را از نویسنده میخرد، به معامله رضایت میدهد. موضوع کتاب در اینجا همان "جنس" کتاب را تشکیل میدهد که اشتباه در آن باعث بطلان معامله میگردد. دکتر کاتوزیان درباره اشتباه در حق معنوی، معامله علامت تجاری کالایی را مثال میزند که خرید و فروش آن کالا به هنگام عقد ممنوع باشد و اشتباه در وصف ذاتی و جوهری حق معنوی را با جمع آمدن شرایط، مؤثر در عقد دانستهاند.19
د) اشتباه در توابع مبیع
گاهی مبیع دارای متعلقات و توابعی است. مانند ضبط صوت که از توابع اتومبیل است یا دستگاه برودتی و شوفاژ و منبع آن که از توابع خانه است و هنگام فروش خانه جزو مبیع قرار میگیرد. بطور کلی توابع مبیع، عبارتند از آنچه که همراه مبیع بوده، از آن جدایی ناپذیرند؛ اما تشخیص آنها همیشه بآسانی صورت نمیگیرد و در بسیاری موارد در ورود مالی در توابع مبیع، ابهام به وجود میآید. معیارهای تشخیص توابع مبیع عبارتنداز:
عرف و عادت: عرف عبارت است از آنچه که در ذهن شناخته شده و "مأنوس و مقبول خردمندان است"20 در اصطلاح فقها عبارت است از: "روش مستمر قومی در گفتار و رفتار"؛21 البته روش خاصی نیز که غالب افراد یک جامعه برای انجام عملی به کار میبرند، عرف محسوب میشود و لازم نیست تمام افراد جامعه به آن روش آشنا باشند. آنچه طبق عرف و عادت محل از توابع مبیع محسوب میشود، جزو مبیع است؛ مثل تابع بودن وسایل برودتی در بیع خانه.
قراین: "جمع قرینه و در لغت، عبارت است از علامت، شبیه و چیزی که برای انسان مانند دلیل باشد برای پی بردن به امری"22 قرینه در عالم حقوق عبارت از "کیفیتی است که عارض چیزی شود و به آن چیز معنی و جلوه دیگری بخشد. خواه آن چیز که قرینه بر آن عارض شده است، سخن باشد یا چیز دیگری غیر از سخن."23
در تعیین توابع مبیع علاوه بر عرف، از قرینه نیز میتوان استفاده کرد. مثلاً هرگاه خریدار اتومبیل بگوید: "این اتومبیل را میخرم زیرا گوش دادن به رادیو را در هنگام رانندگی دوست دارم"، جمله اخیر نشانگر آن است که خریدار رادیوی اتومبیل را نیز به تبع آن خریده است و قرینهای بر تابع بودن رادیو در مبیع است.
تصریح: بهترین راه تشخیص توابع مبیع این است که هنگام بیع صراحتا آن را در کنار و همراه مبیع قرار دهند، به این صورت که خریدار بگوید: " این دستگاه اتومبیل را به همراه ضبط صوت داخل آن میخرم." تصریح همراه با لفظ صورت میگیرد و این لفظ، صراحت در داخل بودن تابع در بیع دارد. اما گاهی ضمنی است نه صریح؛ البته میتوان لفظ ضمنی را نوعی قرینه لفظی به حساب آورد.
مواد 356 و 357 ق.م در تعیین توابع مبیع، سه معیار عرف، قرینه و تصریح را بیان داشته و در ماده 356 هر چیزی را که بر حسب عرف و عادت جزء یا تابع مبیع شمرده شود یا قراین، دلالت بر دخول آن در مبیع کند، داخل در بیع و متعلق به مشتری میداند؛ هر چند که در عقد، بصراحت ذکر نشده باشد و یا متعاملین جاهل به عرف باشند. اصولاً ادعای جهل به عرف، مانند ادعای جهل به قانون پذیرفته نیست. مثلاً در بیع خانه، فرد نمیتواند ادعا کند که نمیدانسته طبق عرف، شوفاژ و منبع آن نیز جزء مبیع محسوب میشود، و از این جهت ادعای اشتباه کند.
ماده 357 ق.م، تصریح به توابع مبیع را مورد اشاره قرار داده هر چیزی را که برحسب عرف و عادت جزء یا از توابع مبیع برشمرده نشود، داخل در بیع نمیداند؛ مگر اینکه صریحا در عقد ذکر شده باشد. ماده 358 ق.م. نیز چند مورد را به عنوان مثال آورده است. از جمله بیع باغ و تابع بودن درختان را در باغ مثال زده و سپس به بیع خانه پرداخته و هر چه را ملصق به بنا باشد، بطوری که نتوان آن را بدون خرابی انتقال داد، داخل در مبیع میداند. اما در مثالهای دیگری زراعت را در بیع زمین و حمل را در بیع حیوان، داخل در مبیع نمیداند؛ مگر اینکه درباره آن تصریح شده باشد، یا بر حسب عرف از توابع شمرده شود. شاید از این جهت که باغ بدون درخت، دیگر باغ نیست، اما زمین بدون زراعت، زمین محسوب میشود و به هر حال بعد از رسیدن زراعت، باید آن را ازاله کرد. همچنین است در مثال حمل حیوان که حیوان بدون حمل نیز لفظ حیوان را بر خود دارد و ماهیت حیوان بدون حمل تغییر نمیکند. بنابراین حمل و زراعت را نباید از توابع مبیع دانست؛ اما باغ بدون درخت، ماهیتش دگرگون و تبدیل به زمین میشود بنابراین درختان در بیع باغ، جزئی از آن هستند. حال اگر باغ به عنوان زمین فروخته شود، دیگر درختان جزء مبیع محسوب نمیشوند.
مواد قانون مدنی در توابع مبیع، از فقه اقتباس شده و در این مورد اختلاف نظری بین فقها دیده نمیشود.
شرایط تأثیر اشتباه:
در این قسمت، قصد ما پاسخ به این سؤال است که آیا هر اشتباهی میتواند در عقد موثر واقع شود؟ در صورت منفی بودن پاسخ، چه نوع اشتباهی در صحت و نفوذ عقد موثر است؟ به عبترت دیگر، در چه شرایطی، اشتباه، مؤثر در عقد است؟
میدانیم حفظ مصالح و منافع جامعه ایجاب میکند که تا حد ممکن، از پاشیدگی عقود جلوگیری شود؛ جز در زمانی که در اثر معامله، به حقوق فرد لطمه جدی وارد میشود؛ به گونهای که عدم کوشش در رفع این ضرر، موجب مخدوش شدن قاعده انصاف گردد. اما این نیز مسلّم است که نمیتوان به ادعای بروز هر اشتباهی، عقد را متزلزل ساخت؛ زیرا در این صورت هرگاه فرد بعد از انعقاد عقد، پشیمان شد و آثار آن را مخالف منافع خود دید، باید به او این حق را داد که با استناد به اشتباهی هر چند جزئی، عقد را به هم زند و خود را از زیر بار تعهدات آن خارج سازد. امکان توسل به هر اشتباهی برای متزلزل ساختن عقد، موجب سوء استفاده افراد فرصت طلب شده، امنیت معاملات و عقود را به خطر میاندازد. لذا باید بین این دو منفعت، یعنی نظم امنیت معاملات و منافع افرادی که واقعا دچار اشتباه شدهاند، تعادل برقرار کرد؛ بنابر این برای تأثیر اشتباه باید قائل به شرایطی شد.
بطور کلی میتوان گفت هر اشتباهی در صورت داشتن شرایط زیر میتواند در عقد موثر واقع شود:
1 اشتباه اساسی باشد؛ اشتباه اساسی، اشتباه در انگیزههای اصلی است که به رضا منتهی میشود. یعنی اشتباه، "علت اصلی یا عمده تصمیم گرفتن"25 باشد. قبل از تراضی طرفین، جهات گوناگونی در ترغیب و تشویق دو طرف به انجام معامله تأثیر میگذارد. بعضی از این جهات، شوق اصلی را که به رضایت منتهی میشود، ایجاد میکند و بعضی دیگر هر چند مشوق رضا میباشند، شوق اصلی را برنمیانگیزند. اشتباه در انگیزههایی که شوق اصلی منتهی به رضا را برمیانگیزد، مؤثر در عقد است. یعنی هنگامی اشتباه، اساسی است که در ارکان عقد باشد و در عامل اصلی ترغیب فرد به انجام معامله، صورت پذیرد.
برای تشخیص اشتباه اساسی، ضابطه و قاعدهای وجود ندارد؛ بلکه باید به هر مورد، جداگانه توجه و این سؤال را مطرح کرد که اگر شخص معامله گر از وجود این اشتباه آگاه بود، باز هم راضی به انجام معامله میشد یا خیر؟ هرگاه جواب این سؤال منفی باشد، میتوان اشتباه را در عقد مؤثر دانست؛ بطور مثال هرگاه در عقود، شخصیت طرف، علت عمده عقد باشد، اشتباه در آن، طبق قانون میتواند به عقد خلل وارد کند؛ مثل عقد هبه و نکاح. البته برای شناخت اشتباه اساسی، دو ملاک عرف و ملاک شخصی را باید در نظر گرفت. گاهی با مراجعه به عرف، میتوان مسأله را حل کرد؛ مثلا هر گاه واهب در شخصیت طرف مورد هبه، اشتباه کرده باشد، عرف به ما میگوید که در چنین عقدی شخصیت طرف، علت عمده عقد است و باید اشتباه را مؤثر در عقد دانست. در مورد معیار شخصی باید به انگیزه و خواسته شخص توجه کرد. به عنوان مثال هر گاه شخصی ظرفی را به عنوان عتیقه بخرد اما ظرف عتیقه نباشد، عرف در این باره نظری ندارد. هدف و انگیزه شخص در خرید این ظرف، عتیقه بودن آن است نه اوصاف دیگر مثل جنس، رنگ، طرح و شکل. بنابراین در چنین حالتی باید اشتباه را موثر در عقد دانست؛ زیرا اگر از خریدار سؤال شود که در صورت عدم وجود وصف قدمت در ظرف، آن را میخرید یا نه مسلما جواب منفی است.
در مورد دو معیار عرف و انگیزه شخصی، باید گفت آنچه را عرف، اساسی میداند، تصریح آن توسط طرفین معامله لازم نیست؛ مثلا در عقد هبه، لازم نیست واهب تأکید کند که شخصیت طرف برای او مهم است. انگیزه شخصی را وقتی میتوان مؤثر دانست که بنحوی به آن اشاره شده باشد. بیان انگیزه میتواند صریح یا ضمنی باشد؛ مثلا" در مورد ظرف عتیقه، خریدار میتواند وصف عتیقه بودن را هنگام معامله ذکر کند و بگوید "من این گلدان عتیقه را به صد هزار تومان میخرم" یا میتواند وصف را بطور ضمنی در قصد مشترک خود با طرف دیگر وارد کرده و بگوید "من این گلدان را برای کلکسیون عتیقههای خود میخرم".
2 اشتباه، سبب عدم تطابق دو اراده یا عدم تحقق تراضی باشد؛ اشتباه وقتی باعث مخدوش شدن عقد میگردد که موجب دو سویه شدن ارادهها گردد؛ طوری که دو اراده بر یک مطلب توافق نکرده باشند صرف نظر از
اینکه زمان ایجاد اشتباه در چه مرحلهای از معامله بوده است. اشتباه در مراحل مختلفی از سیر تحولی معامله میتواند صورت گیرد:
3 اشتباه در هنگام تصمیم گرفتن: بطور کلی اشتباه به عنوان عیب اراده میتواند مطرح شود البته با داشتن شرایط دیگر از جمله اساسی بودن که هنگام تصمیم گرفتن رخ داده باشد و در این باره بحثی نیست.
4 اشتباه در بیان اراده: گاهی اراده بطور صحیح به وجود میآید؛ اما هنگام بیان آن دچار اشتباه میشوند؛26 مثلا" فروشنده، ثمن را به جای صد هزار تومان، صد هزار ریال ذکر میکند. در اینجا باید با مراجعه به عرف، بررسی کرد که آیا اشتباه فوق، مانع از تراضی شده است یا خیر؛ هر گاه از اوضاع و احوال، چنین استنباط شود که خریدار از غیر واقعی بودن قیمت میتوانسته اطلاع یابد، مسلما چنین ادعایی در مورد اشتباه قابل قبول است و همچنین است هر گاه فی و تعداد کالای مورد معامله مشخص باشد و در بیان قیمت کل اشتباه رخ دهد. اما گاهی اشتباه در بیان اراده، واقعا باعث عدم تحقق تراضی میگردد؛ مثلاً هر گاه تفاوت قیمت واقعی مورد قصد فروشنده با قیمت بیان شده چندان زیاد نباشد، طوری که عرف از آن مسامحه کند، ادعای فروشنده را در بروز اشتباه نباید پذیرفت.
اشتباه در انتقال اراده: در این حالت، اراده صحیح بیان شده اما به عللی که ناشی از طرف خطاب یا وسیله انتقال اراده است، مخاطب معنایی متفاوت از آنچه بیان شده، استنباط میکند؛ به عنوان مثال بهعلت خراب بودن سیم تلفن، در ایجاب و قبول تلفنی، صدای فروشنده بخوبی به خریدار نمیرسد و به خریدار، ایجابی متفاوت از آنچه که به او خطاب شده تفهیم میشود. در این حالت با توجه به اینکه در انتقال اراده، اشتباه رخ داده و ایجاب و قبول بر چیز واحدی قرار نگرفته اصلا" توافقی انجام نشده است و صرف نظر از اینکه عامل ایجاد اشتباه، طرفین معامله باشند یا شخص ثالث و یا عامل خارجی، باید ادعای مبنی بر اشتباه هر یک از طرفین را، موثر در عقد دانست.
بطور کلی میتوان گفت اشتباه مختل کننده اراده، در هنگام تصمیم گرفتن رخ میدهد. چنین اشتباهی گاه میتواند از تحقق تراضی جلوگیری کند و عقد را از ابتدا باطل سازد؛ گاه نیز تأثیری در عقد ندارد و آن وقتی است که طرف دیگر، عرفا میبایست از وقوع اشتباه در بیان، آگاه باشد. گاه نیز اشتباه در انتقال اراده است که در این صورت اساسا تراضی صورت نگرفته تا عقدی بر پایه آن تراضی حاصل شده باشد؛ لذا عقد را باید باطل دانست.
6 اشتباه در قلمرو قصد مشترک قرار گیرد. مقاصد و نیات درونی، در صورتی در عالم حقوق اهمیت پیدا میکند که بنوعی بیان شوند؛ بنابراین اشتباه وقتی میتواند در عقد خلل وارد کند که بیان شده و به اطلاع طرف مقابل برسد. بیان قصد و اراده میتواند به دو صورت صریح و ضمنی باشد. هر گاه مشتبه مدعی اعلام اراده بطور ضمنی باشد، برای تشخیص آن باید به عرف مراجعه کرد و این مطلب را دریافت که آیا یک فرد متعارف میتوانسته از گفتههای طرف مقابل، این اعلام ضمنی را استنباط کند یا خیر؟
احکام اشتباه در موضوع عقد:
قصد و رضا دو عنصر تشکیل دهنده عقد هستند. هرگاه قصد در معامله موجود نباشد، چنین عقدی باطلاست و به عبارت بهتر اصلاً عقدی به وجود نیامده است. اما اگر رضای تشکیل دهنده عقد، معیوب باشد، معامله غیر نافذ میشود و میتواند با اجازه بعدی نافذ گردد و کلیه اثرات عقد صحیح را به جای گذارد. در خصوص اینکه اشتباه در موضوع عقد، مخدوش کننده قصد است یا رضا، و بروز آن موجب بطلان عقد میگردد یا عدم نفوذ، اختلاف نظر وجود دارد.
در متون فقهی دو راه حل برای اشتباه در موضوع عقد، پیش بینی شده است:
1 بطلان
2- خیار
بطلان: بطلان در لغت "خلاف حق" است و در مقابل صحت قرار دارد و اصولا" عملی حقوقی را گویند که فاقد هرگونه اثر باشد. بطلان به دو صورت رخ میدهد:
1 عملی خلاف قانون باشد و قانون آن را به رسمیت نشناسد مثل قمار27.
2 اصل عمل، خلاف قانون نباشد؛ لیکن به جهتی از جهات، باطل باشد مثل بیع مجهول الثمن28.
فقه حنفی بین این دو مورد فرق گذاشته اولی را فاسد و دومی را باطل دانسته است. با این توضیح که هر گاه اصل عملی خلاف قانون باشد، مثل نکاح با اقارب نسبی، چنین عقد نکاحی فاسد است. اما هرگاه عمل از اصل مطابق قانون باشد ولی به دلایلی و به علت وصفی که پیدا کرده باطل شود، آن را باطل میدانند. به همین جهت در تعریف "باطل" میگویند: "ما کان مشروعا بأصله، ممنوعا بوصفه".29
موارد بطلان معامله در اثر اشتباه: اشتباه در موضوع عقد در موارد زیر موجب بطلان معامله میگردد:
1 عدم وحدت و یگانگی موضوع عقد در ایجاب و قبول؛ مانند خرید خانه به جای باغ، از آنجا که باغ و خانه دو ماهیت متفاوت دارند، بنابر این قصد هر یک از طرفین بر دو چیز متفاوت قرار گرفته و مطابقت ایجاب و قبول واقع نشده است. در بطلان چنین معاملهای شکی نیست و باید گفت اصلا" عقدی به وجود نیامده است. در اینجا استناد به اشتباه جایی ندارد و همان عدم مطابقت ایجاب و قبول برای بطلان معامله کافی است.
متون فقهی در بیان این حالت، مثال بیع تخم کراث به جای تخم پیاز را آوردهاند. و در بطلان چنین بیعی این گونه استناد شده که بیع، بر تخم کراث واقع نشده و مقصود از بیع، آن نبوده است.30
2 اشتباه طرفین عقد در جنس موضوع عقد؛ یکی دیگر از مواردی که اشتباه در آن سبب بطلان عقد میگردد، "جنس" موضوع عقد است. "جنس" در لغت، عبارت است از آنچه که شامل انواع متعدد باشد مثل جنس حیوان که شامل انسان و سایر جانداران است. در اصطلاح منطق، "جنس" آن است که شامل انواع، باشد31 همچنین گفته شده جنس همان قسم است که مترادف وجود، ماهیت و جوهر است.32 با این تعریف، جنس چیزی است که وابسته به ماهیت شیء است و با تغییر آن، ماهیت و جوهر شیء متحول میشود.
مرحوم کاشف الغطاء درباره جنس، الماس و شیشه را مثال زده چنین میگوید: "إذا باع شیئا و بین جنسه فظهر المبیع من غیر ذلک الجنس بطل البیع، فلو باع زجاجا علی أنه ألماس بطل.33 شیشه و الماس از نظر ماهیت دو چیز متفاوت هستند و فروش یکی به جای دیگری، باعث بطلان معامله به دلیل عدم شمول "تجاره عن تراض" بر آن میشود. بنابر این جنس را باید همان اوصاف اساسی و جوهری موضوع عقد دانست که با تغییر در آن، ماهیت موضوع عقد دگرگون میشود.
با این توضیحات، میتوان گفت هرگاه قصد طرفین در موضوع عقد یگانگی داشته باشد اما در اوصاف و خصوصیتهای مورد معامله اشتباه صورت گیرد، چنین اشتباهی دارای چند حالت است: گاهی وصفی که در مورد آن اشتباه رخ داده، از اوصاف جوهری و تشکیل دهنده جنس موضوع عقد است که باید در این مورد به بطلان عقد متوسل شد مثل اینکه گلدان نقره به جای گلدان طلا خریداری گردد. گاه نیز وصفی که در آن اشتباه صورت گرفته از اوصاف عرضی موضوع عقد است که در این صورت راه حل دیگری جز بطلان دارد، که به آن اشاره خواهد شد.
خیار: خیار در لغت، اسم مصدر از اختیار بوده دارای دو معنی است:
الف) انتخاب و قبول خیر، توانایی یا عدم توانایی برانجام کاری. خیار، اختیار یک یا هر دو طرف عقد در فسخ معامله است، فسخ نیز نوعی ایقاع است که در عقود نافذ و لازم، اعمال میشود. مثلا" در عقد نکاح، که عقدی لازم است، در صورت بروز عیوب خاصی در زوج (مانند عنن)، برای زوجه حق فسخ قرار داده شده است.
در خصوص مفهوم حقوقی خیار، شیخ انصاری آن را به معنای اراده و خواست یکی از دو طرف عقد در فسخ آن دانسته و آن را تسلط بر استقرار و ابقا و ازاله و فسخ عقد میداند.34 خیار حقی است که به یکی از طرفین عقد داده میشود تا بتواند اثر عقد را از بین برده به حالت اول برگرداند.
خیار گاهی ناشی از قانون است و گاهی ناشی از شرط. خیار ناشی از قانون که به آن خیار اصل هم میگویند، عبارت است از خیاری که به حکم قانون و بدون توافق طرفین معامله، وجود پیدا میکند مثل خیار تأخیر ثمن. خیار ناشی از شرط طرفین، خیاری است که به تراضی طرفین ایجاد میشود؛ مثل خیار اشتراط که برای یکی از طرفین در عقد قرار داده میشود تا هر گاه به شرط حین العقد عمل شود، مشروطه له بتواند معامله را فسخ کند. یا خیار شرط که در عقد بیع ممکن است به نفع یکی از طرفین عقد یا به نفع ثالث قرار داده شود که طبق آن، مشروط له در مدت معینی حق فسخ معامله را داشته باشد.
قابل ذکر است که خیار در عقود صحیح، موضوعیت پیدا میکند و هر گاه عقدی باطل باشد در نظر گرفتن خیار برای طرفین، کاری لغو و بیهوده است.
مبنای خیارات، قاعده "لا ضرر" بوده مجرای آن هر جایی است که از ادامه حیات عقد، ضرری متوجه یکی از طرفین عقد شود. خیارات در موارد نص، جاری میشود و در هر موردی که ضرر متوجه یکی از طرفین عقد شود، نمیتوان اعمال خیار کرد. خیارات در فقه به ده مورد محصور شدهاند که در چهار مورد آنها، اشتباه طرفین یا یکی از آنها در موضوع عقد، باعث ایجاد حق فسخ برای طرف متضرر میشود که این موارد عبارتند از خیار غبن، عیب، تدلیس، رویت و تخلف وصف.
تفاوت بطلان و خیار:
در تفاوت این دو باید به نکات ذیل توجه داشت:
در عقد باطل، عقد از ابتدای تشکیل اثر ندارد؛ اما در عقد قابل فسخ، عقد تشکیل شده و دارای اثر است اما به یکی از طرفین، این حق داده شده که بتواند نیروی الزام آور عقدی را از بین ببرد.
بطلان عقد در مورد عقود جایز و لازم، قابل تصور است مثل عقد وکالت که از عقود جایز است و در صورت مسلوب الاراده بودن موکل در دادن وکالت، باطل است. اما خیار فسخ، تنها در عقود لازم، جاری است و در عقد جایز به خودی خود، حق فسخ برای دو طرف قرار داده شده و احتیاج به بروز شرط خاصی ندارد.
با توجه به دو تفاوت قبلی، میتوان گفت عقد قابل فسخ، از زمان تشکیل تا زمان فسخ دارای اثر است؛ مثلا در عقد نکاح، اگر در صورت وجود عیب عنن در مرد، زوجه عقد را فسخ کند، از زمان انعقاد عقد تا زمان فسخ، زوجه حق نفقه دارد. اما عقد باطل مانند مرده است و هیچ اثری بر آن مترتب نیست.
قانون موضوعه:
مواد مختلفی از قانون مدنی به اشتباه در موضوع عقد و آثار آن پرداخته است. در تعدادی از این مواد، حکم کلی اشتباه بیان و در تعدادی دیگر به موارد خاصی پرداخته شده است که تحت عناوین مختلف از جمله خیارات و آثار اشتباه در موضوع عقد، مورد بحث قرار گرفته است.
موادی از قانون مدنی که عام بوده حکم کلی اشتباه را بیان داشتهاند، عبارتند از مواد 199،200 و 201. ماده 199 بطور کلی رضای ناشی از اشتباه و اکراه را موجب غیر نافذ بودن عقد بر شمرده شامل هر نوع اشتباهی میداند. ماده 200 ق.م، اختصاص به اشتباه در موضوع معامله دارد و اشتباه را وقتی موجب عدم نفوذ عقد میداند که مربوط به خود موضوع معامله باشد. ماده 201 نیز در خصوص اشتباه در شخص طرف عقد، اشتباه را مخل صحت عقد نمیداند؛ مگر در مواردی که شخصیت طرف عقد، علت عمده انعقاد عقد باشد.
با توجه به این مواد، مشخص میگردد راه حلی که قانون بطور کلی در مورد اشتباه در موضوع معامله پیش بینی کرده، عدم نفوذ است. در مفهوم عدم نفوذ باید گفت عقد نافذ، عقدی است که بروز آثار آن محتاج به اجازه کسی نیست. این واژه در برابر "عقد موقوف"35 به کار میرود. عقد موقوف عقدی است که بروز اثر آن بطور کلی و جزئی موقوف بر اجازه باشد.
حالت عدم نفوذ که عبارت است از "تزلزل یک عمل حقوقی به علت فقدان پارهای از شرایط آن در حالی که به صحت آن خلل نرساند، موجب بروز نوعی تزلزل در عمل حقوقی است"36 بنابر این در عقد غیر نافذ، تمامی شرایط اساسی برای صحت وجود دارد غیر از رضا. و هر گاه رضای بعدی ضمیمه آن شود، عقد کامل میشود37 و برخلاف عقد باطل که بالقوه و بالفعل فاقد اثر است، عقد غیر نافذ بالقوه دارای اثر است؛ برای اینکه این اثر بالقوه فعلیت یابد، احتیاج به اجازه است.
در تفاوت عدم نفوذ و خیار فسخ باید گفت: تفاوت اصلی عقد غیر نافذ و خیاری، در تأثیر اجازه و اعمال خیار است. اگر صاحب اجازه، عقد غیر نافذ را رد کند، رد او در عقد اثر قهقرایی دارد و عقد را از تاریخ انعقاد، مضمحل و نابود میکند. اما هرگاه صاحب خیار آن را اعمال کرده و عقد را فسخ کند، اثر فسخ از حین فسخ است و به گذشته بر نمیگردد. از طرفی خیار در عقدی قابل تصور است که نافذ بوده و اثر داشته باشد اما؛ تنفیذ در عقدی متصور است که هنوز اثری ندارد و برای جاری شدن اثر عقد، باید اجازه نیز ضمیمه آن شود. همچنین در تفاوت دیگر عقد خیاری و عقد غیر نافذ میتوان گفت که با خیار، جلو اثر عقد گرفته میشود و با اجازه و تنفیذ، عقد دارای اثر میگردد. علاوه بر این خیارات قابل اسقاط هستند و مطابق ماده 448 ق.م "سقوط تمام یا بعضی از خیارات را میتوان در ضمن عقد شرط کرد". اما حق تنفیذ قابل اسقاط نیست و شخص نمیتواند بگوید من حق تنفیذ کلیه معاملات فضولی را که در خصوص اموال من اعمال میشود، از خود ساقط کردم؛ زیرا سلب حق بطور کلی باید به حدی نرسد که با صیانت شخص و شخصیت او مغایرت داشته باشد و هیچ کس نمیتواند حقوق خود را در سطح کلی و گسترده سلب نماید.38
اما به هر حال خیار و تنفیذ، هر دو، حقی هستند که برای شخص در نظر گرفته میشود و از لفظ حق میتوان استنباط کرد که قابل انتقال است و بعد از فوت صاحب خیار یا اجازه، به وراث او انتقال مییابد؛39 مگر در خیار شرط که ممکن است به نفع شخص ثالث بوده، مباشرت در آن قید شده باشد که در این صورت قابل انتقال به ورثه نیست.
مفهوم عدم نفوذ در قانون مدنی:
در خصوص مفهوم اصطلاح "عدم نفوذ" در مواد 199 و 200 ق.م نظریات متفاوتی ابراز شده است:
عدهای عقیده دارند که منظور قانونگذار از "عدم نفوذ" در قانون مدنی، "بطلان" است و قانونگذار مسامحتا از این عبارت استفاده کرده است. دکتر امامی از طرفداران این نظریه است که اشتباه را چه در شخص طرف معامله، و چه در موضوع مورد معامله موجب بطلان عقد میداند. در مورد اشتباه در ماهیت یا همان صفت اصلی مورد معامله، با استناد به قاعده "ما قصد لم یقع و ما وقع لم یقصد" و اینکه ماهیت موضوع قصد انشا قرار گرفته، با مورد معامله در خارج مطابقت ندارد، نظر خود را مستدل ساخته است.40 دکتر کاتوزیان نیز با اعتقاد به باطل بودن عقدی که در آن اشتباه در ماهیت موضوع معامله یا شخصیت طرف عقد، رخ داده، اینگونه استدلال میکند که ماده 199، در مقام بیان عیوب رضا بوده و به کار بردن واژه "عدم نفوذ" بطور کلی برای عقد واقع شده از روی اکراه و اشتباه، سبب نمیشود آنچه موجب عیب رضاست به یک اندازه در اعتبار عقد اثر کند. یعنی چه بسا عاملی رضا را معیوب کند و اثر آن به حدی نباشد که موجب بطلان عقد گردد. همچنانکه در اکراه دیده میشود؛ اگر اکراه به حدی نباشد که فرد را فاقد قصد کند، عقد باطل نیست بلکه با ضمیمه شدن رضای بعدی به آن، نفوذ پیدا میکند و بالعکس، گاهی عیب رضا، موجب بطلان معامله میگردد؛ مانند اشتباه در اوصاف اساسی مورد معامله. لذا اصطلاح "عدم نفوذ" به معنی عام خود شامل عقد بی اثر است و عقد بی اثر نیز شامل عقد غیر نافذ و عقد باطل میشود41. از طرفداران دیگر این نظر، دکتر سید حسین صفایی است که اشتباه در موضوع معامله و همچنین شخصیت طرف عقد را باعث بطلان آن میداند.42
بعضی از حقوقدانان عقیده دارند که اصطلاح "عدم نفوذ" در قانون مدنی را باید در معنای اصلیش اعمال کرد. با این استدلال که مواد 199، 200 و 201 قانون مدنی، از قانون مدنی فرانسه اقتباس شده و باید به همان معنی به کار رود. از طرفداران این نظریه میتوان به دکتر امامی اشاره کرد. ایشان همچنانکه گفته شد، از طرفداران نظریه بطلان بودهند اما در جلد چهارم حقوق مدنی خود، نظری خلاف نظر قبل خود بیان کردهاست و اشتباه در ماهیت موضوع معامله و شخص طرف عقد را موجب عدم نفوذ عقد دانسته چنین عقدی را قابل بطلان میداند یعنی مشتبه میتواند در خواست ابطال آن را کند.43
و بالاخره گروه سوم، قائل به تفکیک شدهاند و برخی اشتباهات را باعث بطلان و تعدادی دیگر را موجب عدم نفوذ عقد دانستهاند. دکتر مصطفی عدل با قائل شدن به این تفکیک، اشتباه مؤثر در رضا را از نظر اندازه تأثیر متفاوت دانسته عقیده دارد که در بعضی موارد ممکن است اشتباه به اندازهای باشد که موجب فقدان رضایت گردد و در دیگر موارد، اشتباه آنقدر زیاد نیست که رضا را از بین ببرد؛ بلکه آن را معلول میکند.
گاهی نیز اشتباه طوری است که نه موجب فقدان و نه موجب معلول شدن رضا میگردد. البته ایشان در نهایت، اشتباه در اوصاف اساسی موضوع عقد را باعث بطلان معامله دانسته و در استدلال خود به مواد 339، 342 و 216 قانون مدنی استناد جسته است.44
دکتر شایگان نیز از این نظر پیروی کرده، در توضیح قصد و رضا، هر دو را از عناصر اراده دانسته و گفته است که قصد از شرایط لازم صحت عقد است؛ اما شرط کافی نیست و باید همراه با رضا باشد. قصد فاقد مراتب است؛ اما رضا دارای مراتبی است. یعنی قصد، یا وجود دارد و یا وجود ندارد. اما رضا علاوه بر این دو مرتبه، در مرتبهای میانگین قرار میگیرد و آن معلولیت است. ایشان در توضیح آثار اشتباه، اقسام اشتباه را از حیث تأثیر در معامله، به یک درجه ندانستهاند؛ بعضی از اشتباهات را در شمار عوامل بطلان عقد نام برده، بعضی دیگر را فاقد تأثیر در قصد و رضا و بالنتیجه غیر مؤثر در عقد دانسته است و بالاخره به گروه سومی ما بین دو گروه یاد شده اشاره کرده و گفتهاند: ما بین این دو اشتباه، اقسام دیگری وجود دارد که نه مثل قسم اول شدید و نه مثل قسم دوم خفیف است.45
دکتر لنگرودی نیز با تفکیک اشتباه به اشتباه مبطل و متزلزل کننده عقد، اشتباهی را که موجب غیر نافذ یا خیاری شدن عقد میشود، از اشتباهات متزلزل کننده عقد دانسته و در مواردی که شک در خیاری یا غیر نافذ بودن عقد است، اصل را بر خیار قرار داده است. ایشان اشتباه در وصف جوهری را باعث بطلان عقد دانسته اما اصطلاح "عدم نفوذ" مذکور در مواد 199 و 200 قانون مدنی را در معنی اصلی آن به کار برده است.46
با ملاحظه نظریات حقوقدانان باید گفت اصطلاح عدم نفوذ در قانون مدنی بطور مبهم به کار رفته است و منظور قانونگذار را از آن نمیتوان بآسانی درک کرد. ماده 199 ق.م، حکم کلی اشتباه و اکراه را بیان کرده و رضای حاصل در نتیجه اشتباه یا اکراه را موجب نفوذ معامله ندانسته است؛ بدین معنی که چنین معاملهای غیر نافذ است. در ماده 200، حکم عدم نفوذ را مختص به موردی دانسته که اشتباه در خود موضوع عقد رخ داده باشد و در ماده 201 در رابطه با اشتباه در شخصیت طرف عقد، واژه مبهم "خلل" را به کار برده است.
آنچه از ظاهر این سه ماده بر میآید جاری شدن حکم عدم نفوذ بر اشتباه است؛ اما به دلایل زیر منظور قانونگذار در به کار بردن اصطلاح "عدم نفوذ" همان بطلان است:
1 اصطلاح "عدم نفوذ" در معنای عام، شامل عقدی است که از نفوذ حقوقی بیبهره است و اثری از خود به جای نمیگذارد، و عقد باطل و غیر نافذ، فاقد نفوذ حقوقی هستند. بنابراین میتوان گفت منظور قانونگذار از این اصطلاح در موارد کلی مربوط به اشتباه، مفهوم عام آن است و هم عقد باطل و هم عقد غیر نافذ را در بر میگیرد. یعنی قانونگذار با به کار بردن عبارت "عدم نفوذ" قصد داشته که اشتباه را از عیوب اراده به شمار آورد. در تأیید این نظر میتوان مواد دیگری از قانون مدنی را مثال زد که در آنها بطور واضح عدم نفوذ، معنی بطلان میدهد و یا بالعکس. از جمله مواد 212 و 213 ق.م در مورد معاملات محجورین، ماده 212 ق.م به طور کلی معامله با اشخاصی را که بالغ یا عاقل یا رشید نیستند، باطل دانسته و ماده 213 ق.م نیز معامله محجورین را غیر نافذ خوانده است. در حالی که میدانیم در مورد ماده 212 و 213 باید قائل به تفکیک شد و معامله صغیر غیر ممیز و مجنون را باطل دانست و حکم عدم نفوذ را بر معامله صغیر ممیز و سفیه بار کرد.
2 غیر از مواد 199 و 200 ق.م که حکم کلی اشتباه را بیان کردهاند؛ مواد دیگری وجود دارد که حکم اشتباه را در موارد خاص آورده است. از جمله ماده 353 که اشتباه در جنس مورد معامله را باعث بطلان بیع دانسته است. و همچنین مواد 762 و 767 در باب صلح که اشتباه در صرف مصالحه و یا در مورد صلح را باعث بطلان عقد دانسته است. در حالی که در همین باب، در بیان اثر اکراه در صلح، آن را باعث عدم نفوذ به معنای خاص آن دانسته و مطابق ماده 199 حکم داده است.
3 واژه "خلل" در ماده 201 ق.م، راه را بر تفسیر موسع باز گذاشته است؛ چنانکه باید آن را مطابق بطلان دانست. از آنجا که بیهیچ ابهامی، اشتباه در شخصیت طرف عقد، اگر شخصیت او علت عمده عقد، باشد باعث بطلان معامله میشود و از جمله در عقد نکاح، تعیین زوج و زوجه، به نحوی که برای هیچ یک از طرفین در شخص طرف دیگر شبهه نباشد، شرط صحت نکاح است و در صورت اشتباه در شخصیت طرف عقد، نکاح باطل است.
4 با وجودی که اثر بخشیدن به عقد غیر نافذ در معنای خاص خود، احتیاج به اجازه دارد، چنین اجازهای در قانون و متون فقهی47 تنها برای اکراه آورده شده است. ماده 209 ق.م، امضای معامله بعد از رفع اکراه را موجب نفوذ معامله دانسته، اما برای اشتباه چنین اجازه و امضایی را مطرح نکرده است.
این خود مبین آن است که منظور قانونگذار از عدم نفوذ در ماده 199، معنای عام آن بوده است و آوردن اشتباه و اکراه در این ماده در کنار هم، به این دلیل بوده که عقد مکره و مشتبه هر دو فاقد نفوذ حقوقی است و مقنن برابری اثر اشتباه و اکراه را در اراده، مدّ نظر نداشته است.
5 با تفحص در متون فقهی درمییابیم که اشتباه در فقه، هیچ گاه موجب عدم نفوذ به معنای خاص آن نمیشود، بلکه فقه، ضمانت اجرای بطلان را برای اشتباه، چه در موضوع عقد و چه در شخصیت طرف عقد، آنجا که علت عمده عقد است، در نظر گرفته است.48 اشتباه در جنس موضوع عقد موجب بطلان معامله است و در متون فقهی جایی را سراغ نداریم که اشتباه موجب غیر نافذ شدن عقد به گونهای شده باشد که با اجازه مشتبه، عقد نفوذ حقوقی پیدا کند.
6 قانون مدنی نیز در مواد مربوط به بیع که عینا از فقه اقتباس شده است، اشتباه در جنس موضوع عقد را اگر چیز معین به عنوان جنس خاصی فروخته شود باعث بطلان معامله دانسته است. با توجه به اینکه قانونگذار احکام کلی معاملات را در کتاب بیع بیان میدارد، بطلان معامله در اثر اشتباه در موضوع عقد، شامل عقود دیگر غیر از بیع هم میشود.
7 مواد پراکنده دیگری در قانون مدنی وجود دارد که بطور ضمنی از اثر اشتباه در عقود مختلف صحبت کرده و وقوع اشتباه را موجب بطلان عقد دانسته است. از جمله ماده 339 ق.م که میگوید: "پس از توافق بایع و مشتری در مبیع و قیمت آن، عقد بیع به ایجاب و قبول واقع میشود". از این جمله میتوان نتیجه گرفت که هر گاه بایع و مشتری در مبیع توافق حاصل کنند، یا در اثر اشتباه، توافق ظاهری حاصل نمایند، بیع باطل است. همچنین ماده 342 ق.م تصریح میدارد که وصف مبیع باید معلوم باشد. پس اگر اشتباه در وصف اساسی مورد معامله صورت گرفته است، نمیتوان گفت چنین عقدی صحیح است.
8 با توجه به اینکه هر اشتباهی را نمیتوان در اراده مؤثر دانست، باید گفت اشتباه مؤثر، اشتباهی است که در اراده رخ میدهد. به گونهای که اگر مشتبه به اشتباه خود آگاه شود از انعقاد عقد خودداری میکند. بنابراین در چنین اشتباهی، مشتبه قصد انجام معامله را به همان صورت که واقع شده ندارد و آنچه واقع شده با قصد او یکی نیست. اشتباهی که در اوصاف اساسی موضوع عقد رخ میدهد، از آنجا که این وصف اساسی با قصد درآمیخته، موجب بطلان معامله است؛ "ما وقع لم یقصد و ما قصد لم یقع".
از مطالب مذکور چنین نتیجه میگیریم که مواد 199، 200 و 201 قانون مدنی را باید با توجه به مواد پراکنده دیگری که در خصوص اثر اشتباه در قانون آمده و همچنین با توجه به متون فقهی، تفسیر کرد؛ با چنین تفسیری میتوان گفت که منظور از اصطلاح عدم نفوذ در ماده 199 و 200 همان بطلان است.
علاوه بر مواد 199، 200 و 201 ق.م که حکم کلی اشتباه را بیان داشته است، به موادی برمیخوریم که بطور جزئی، در موارد خاص به مسأله اشتباه پرداخته است. از جمله ماده 353 در خصوص اشتباه در جنس موضوع عقد، و مواد مذکور در خیاراتی که در اثر اشتباه در موضوع عقد به وجود آمدهاند. این مواد برخلاف مواد 199، 200 و 201 که از قانون مدنی فرانسه اقتباس شده، عینا دیکته شده متون فقهی هستند.49
نتیجه:
با توجه به مراتب مذکور، سه قاعده کلی را در خصوص اشتباه در موضوع عقد، باید مورد توجه قرار داد:
1 اشتباهی که به وحدت قصد و مطابقت ایجاب و قبول لطمه زند، مانع تشکیل عقد میشود. از آنجا که در چنین حالتی، عقد از ابتدا اصلاً به وجود نیامده است، شکی در بطلان آن نیست و جایی برای به کار بردن نظریه اشتباه باقی نمیماند.
2 اشتباه در اوصاف فرعی موضوع عقد، موجب خیاری شدن عقد میگردد؛ چنین اشتباهی مؤثر در عقد نیست.
3- اشتباه در جنس یا اوصاف اساسی مورد معامله، به هر علتی از جمله تدلیس، تسامح مشتبه و غیره که رخ دهد، اشتباه مؤثر است. چنین معاملهای بر مبنای قاعده "ما قصد لم یقع و ما وقع لم یقصد" باطل است.
پاورقیها:
10) کاتوزیان ناصر: همان منبع، ج 1، ص 444-445
13) کاتوزیان ناصر: همان منبع، ص 431
12) جعفری لنگرودی محمد جعفر: همان منبع، ص 747
11) "فإذا اشتریها مبنیا علی الأوصاف القدیمه فانکشف التغیر فلو کان موجب للزیاده فی المالیه أو النقص فیها فالأ قوی ثبوت الخیار للبائع علی الأول و للمشتری علی الثانی". (منیه الطالب، ص406)
14) "رجل باع أرضا علی أن فیها عشره أجر به فاشتری المشتری منه لحدوده و نقد الثمن و أوقع صفقه البیع و أفترقا، فلما مسح الأرض فإذا هی خمسه أجر به، قال: إن شاء استرجع فضل ماله و أخذ الأرض، و إن شاء رد المبیع و أخذ ماله کله" (جواهر الکلام، ج 8، ص 384)
19) کاتوزیان ناصر: همان منبع، ص 455
18) جعفری لنگرودی محمد جعفر: همان منبع، ص 227، شماره 1816
1) قانون مدنی ایران از قوانینی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی کمترین اصلاح، الحاق و حذف در آن صورت گرفت.
17)همان منبع، ص 132
15) "تملیک ماله بما یزید علی قیمته مع جهل الآخر" (مکاسب، ج 15، ص 132)
16)انصاری شیخ مرتضی: مکاسب، موسسه النور للمطبوعات، بیروت، لبنان، 1410 ه··.ق، ط1، ج 15، ص 176
29) جعفری لنگرودی محمد جعفر: دائرهالمعارف حقوق مدنی و تجارت، انجمن تحقیقات حقوقی، چاپ اول، 1357، ج 1، ص455
26) کاتوزیان دکتر ناصر: قواعد عمومی قراردادها، ج1، ص 421
27) "و منه القمار بلاخلاف اجده فیه، بل الاجماع... فیها ما یقتضی کونه من الباطل، الذی نهی الله عن اکل المال به" (جواهر الکلام، ج 8، ص 58)
25) کاتوزیان ناصر: اعمال حقوقی، قرارداد - ایقاع، شرکت انتشار، چاپ دوم، 1371، ص 87
2) از جمله ماده 353 قانون مدنی که بر گرفته از نظر مشهور فقها در رابطه با بطلان عقد در اثر اشتباه در موضوع عقد است.
28) "ان جهلا جمیعا قدر الثمن وقت البیع لم یجز و کان البیع منفسخا" (همان منبع، ص 205)
24) نجفی شیخ محمد حسن: جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، موسسه المرتضی العالمیه، بیروت، 1412 ه··.ق، ج 8، ص 322
22) عمید حسن: همان منبع، ص 889
20) جعفری لنگرودی محمد جعفر: همان منبع، ص 447
23) جعفری لنگرودی محمد جعفر: همان منبع، ص 542، شماره 4283
21) همانجا، شماره 3562
37) انصاری شیخ مرتضی: همان منبع، ج 8، ص157
34) شیخ انصاری: همان منبع، ج 13، ص 11
31) عمید حسن: همان منبع، ص460
36) جعفری لنگرودی محمد جعفر: ترمینولوژی حقوقی، ص445، شماره 3539
32) المنجد، فرهنگ بزرگ جامع نوین، ترجمه احمد سیاح، انتشارات اسلام، تهران، 1373، چاپ شانزدهم، ج1، ص243
30) محقق قمی میرزا ابوالقاسم: جامعالشتات، سازمان انتشارات کیهان، 1371، چاپ اول، ج2، ص122
35) جعفری لنگرودی محمد جعفر: همان منبع، ج 1، ص 126
39) امامی سید حسن: حقوق مدنی،ج 1، ص199
38) جعفری لنگرودی محمدجعفر: دائرهالمعارف علوم اسلامی، انتشارات گنج دانش،1361، چاپ اول، ج 3، ص 1275
33) کاشف الغطاء محمد حسین: تحریر المجله، مکتبه النجاح، طهران، مکتبه الفیروزآبادی (قم)، 1359، ص 178
3) عمید حسن: فرهنگ فارسی عمید، انتشارات امیر کبیر، چاپ بیست و دوم، 1362، ص 763
4) کاتوزیان ناصر: قواعد عمومی قراردادها، انتشارات بهنشر، چاپ اول، 1364، ج 1، ص 409
45) شایگان سید علی: حقوق مدنی ایران، چاپخانه مجلس، 1324، چاپ سوم، ج 1، ص96-99
- لینک منبع
تاریخ: یکشنبه , 08 مرداد 1402 (20:16)
- گزارش تخلف مطلب